Sunday 21 August 2011

شبهایی عجیب و مردامانی عجیب تر



من می خوابم،سینه زنیش شروع شد بیدارم کن! خدایا از این که به زن دوستم نظر دارم الهی العفو!

می گویند شب هایست به نام شب های قدر. شبهایی که تاریخش لو رفته ! آن هم از همان کتاب هایی که می گوید با پای راست برو تو و با پای چپ بیا بیرون! بسیاری در این شب ها احساس می کنند به خدا نزدیک تر اند. روزها که بی نماز دهانشان را می بندند و شب ها هم که از خدا می خواهند از این که سر فلانی را کلاه گذاشتند آنها را ببخشاند! البته این شب ها مخلصان واقعی هم دارد، بسیجیانی که یکی از مشخصه هایشان کثیف بودن و موتور سواریست آن هم از نوع 2 ترک. این ها به خدا خیلی نزدیکند! هر روز تن و بدن ناموس مردم را می لرزانند، هر روز به نام اسلام هزار گند و کثافت می کنند و همه اش را ثواب می پندارند. بسیاری از آنها همین الان ته هیئت دراز کشیده اند و از دوستشان خواستند که وقتی «جوشن کبیر» و«زیارت عاشورا» تمام شد آنها را بیدار کنند تا کمی خودشان را بزنند! آه... چه دردناک است ،زیستن در جامعه ای که به هیچ نمی اندیشد و تنها از روی عادت زندگی میکند. خدا عقل را داد تا بیاندیشی، به نظر تو خداوندی که در آنی کار انجام می دهدف حال برای رسیدگی به پرونده اعمال من و تو به 1 شب احتیاج دارد و با آغوش باز رشوه هایمان را قبول می کند؟! بنظرت از آن بسیجی رشوه می گیرد که آن سیلی که به ناحق به صورت آن جوان زده را خدا ببخشد؟! از او رشوه می گیرد که خیانتی که به دوستش کرده را نادیده بگیرد؟! از این ناراحت نیستم که در جامعه ام بسیاری به خرافه پراکنی مشغول  اند،  از این اندوهگینم که بسیاری این خرافات را قبول می کنند و با او زندگی می کنند! برایت متأسفم که دین را از دست آن هایی گرفته ای که به وسیله ی دین دارند جیب هایشان را پر می کنند و بر گردنت سوار شده اند. دین همان وجدان پاک است، پس سعی کن انسان باشی، نه دین دار.  آن روز خواهد آمد که این حرف هایم را بلند فریاد کنم بگویم شب هایی داریم عجیب و مردمانی عجیب تر.

                                                                                                            به امید آزادی  

No comments:

Post a Comment