Wednesday 28 December 2011

میر حسینی در حصر داریم و انتخاباتی در پیش



انتخابات پیش رو، به مانند دمیدن در آتش زیر خاکستر است! من رأی خواهم داد به فریاد های سبزی که دوباره خیابان ها را می پیماید برای رهایی،برای آزادی ایران..

میر حسینی در حصر داریم و انتخاباتی در پیش، انتخاباتی که حکم تحریمش را چشم های ندا به ما فرمان داده بود/.
هنوز هم صدای هنجره های آزادی خواه را می توان بر روی در و دیوار شهر جست و جو کرد! از یک انتخابات آغاز شد، از چشم های خیره شده ای آغاز شد که به انتظار خروج سرود کرامت خواهی انسان از صندوق ها نشسته بود، از شور و خروشی آغاز شد که جامه ای سبز رنگ به تن داشت، اما تنها پاسخی که گرفت اثبات پلیدی ها بود! 2 سال پیش انتخاباتی آمد و مشت هایمان را به همدیگر گره داد، انتخاباتی آمد و آتشی را شعله ور ساخت، آتشی که تا لحظه آب شدن دیکتاتور خاموش نخواهد شد. انتخاباتی حکومتی سر آغاز تولد ما بود!


میر حسینی در حصر داریم و انتخاباتی در پیش، انتخاباتی که حکم تحریمش را چشم های ندا به ما فرمان داده بود، انتخاباتی که آتشی 2 ساله را دوباره شعله ور خواهد کرد. حکومت در گیر خیالی باطل شده است، این گونه می اندیشد که من و تو به مانند طفلی در مانده در گوشه ای خواهیم نشت و میدان را برای خوش رقصی هایش خالی می کنیم، در آن پندار پلیدش ترس را بر ما مستولی یافته! حکومتی که عاشورا 88 مهمان کابوس های شبانه اش است،خیال می کند می تواند 25 خرداد و 25 بهمن را از یاد بردد!
این انتخابات خواهد آمد، انتخاباتی که فضای نیم بند آزادش اجازه تظاهرات ها را به ما خواهد، اجازه خواهد داد تا سالگرد ربایش دو مرد بزرگ را فریاد کنیم. حتی تصور آن روز ها که تمام بنر های تبلیغاتی را با V های سبز رنگ تزئین کرده ایم ، شوری عجیب در من به وجود آورده. می دانم که همه ما در انتظار یک فراخوانیم، فراخوانی که از طرف میرحسین بیاید و دوباره فریاد کند که «فراعنه زمان هنگامی به اشتباهشان پی می برند که دیگر خیلی دیر شده است»، اما او در بند است و تنها به دستان ما آزاد خواهد شد، پس این بار باید خود به دعوت خود پا به میدان بگذاریم، باید از این بادی که وزیدن خواهد گرفت استفاده کنیم این آتش زیر خاکستر را دوباره شعله ور سازیم. تحریم انتخابات ما (انتصابات) ، تحریمی فعال خواهد بود و این سکوت کر کننده را خواهد شکست، پس از همین حالا به فکر آن روز باشید.. 90/10/07 k1

                                                                                                                     «به امید آزادی»

    

Monday 19 December 2011

انقلاب ها و آب گل آلود سیاست



انقلاب ها و آب گل آلود سیاست/  سقوط در دام صیادان سرنوشت ماهیانی خواهد بود که هوشیاری و منطق را فراموش کنند!

افسار گسیختگی سیاسی اولین ثمره تمام انقلاب ها و رفورم هاست،هرج مرجی که می تواند زوایای پیدا و پنهان سیاستمداران و افراد نوظهور را به حاشیه براند و زمینه ای بسازد برای فرصت طلبی و عرض اندام کردن آن ها در عالم سیاست. تنها کافیست اندکی تاریخچه ی حرکت های مردمی را ورق بزنید تا موجه شوید مردم ایران در سال 57 اولین و مردم مصر امروز آخرین کسانی نبودند و نیستند که فریب خورده اند و میوه ی انقلابشان را کسانی دیگر بلعیده اند!  در ایران امثال شریعتی و مطهری و انواع روشنفکران رنگارنگ انقلاب را متولد کردند ، اما در نهایت پوپولیسمی خمینی گونه و تقدس گرا بود که بر مسند قدرت تکیه زد و با منطقی اسلامی به نام «تقیه» تمام آرمان های آغازین انقلاب را به اشارتی از بین برد، همان طور که در مصر آتش انقلاب و تغییرات با کبریتی که به دست جوانان 16 آوریل بود شعله ور شد و آن ها بودندکه میدان تحریر را تسخیر کردند، اما در نهایت این سلفی ها هستند که با این که در متن حرکت نبودند، در حال تسخیر قدرت در مصر می باشند!


مثلیست که می گوید اگر قورباغه ی زنده ای را در آب بگذارید و آن را به تدریج داغ کنید، آن قورباغه بخت برگشته بدون این که بتواند حرکتی کند خواهد پخت! چون آب کم کم گرم شده است و آن متوجه نبوده و زمانی متوجه می شود که دیگر فلج شده و دیگر نمی تواند در سرنوشتش تغییری ایجاد کند. این واقعیت همان قدر تلخ است که به یغما رفتن آرمان های یک ملت که هزینه ای برای آن پرداخت کرده است ناگوار و درد آور می باشد. صحبت های فریبنده و ژست های سیاسی بعضی از افراد نوظهور در این دگرگونی ها به مانند همان گرم شدن تدریجی آب می باشد و مردمی هم که فریب آن ها را می خورند همان پخته شده ی بینوا هستند که به تدریجفریب خورده اند و از حقیقت دور افتاده اند.بنابر این همیشه باید این موضوع را به یاد داشته باشیم که صحنه ی سیاست صحنه ای است که عده ای برای امیال شخصی در آن حاضر می شوند و شعار می دهند و عده ای هم با نیات پاک ، و این وظیفه ی ماست که این دو نوع را از یکدیگر طیف بدهیم. 
گریخت از این سرنوشت شوم تنها به هوشیاری و منطق گرایی یک ملت گره خورده، چون این تنها خود مردم می باشند که می توانند  فریب نخورند! دقیقاً همان گونه که می توانند به شخصی جدید اعتماد کنند و ایفای نقشی را در سرنوشت خود برای او قائل شوند. مردم یک جامعه را می توان به دو دسته ی عمده تقسیم بندی کرد، اولین دسته کسانی هستند که ساده لوح و زود باورند و هر حرفی را به سادگی قبول می کنند و دسته ی دوم افرادی هستند که شکاکیت و دایی جان ناپلئونی را به جای منطق خود قرار داده اند! وجود این دو نوع نگرش تنها باعث لطمه به آینده یک ملت خواهد بود، چون گروه اول میدان را به سودجویان و فریبکاران واگذار کرده است و گروه دوم از ورود مهره های مفید به عرصه ی تأثیر گذاری ها جلوگیری کرده است.
 ملت ها باید یاد بگیرند که فراموش نکنند برای چه اندیشه و آرمانی پا به میدان گذاشته اند و درگیر احساسات و تبلیغات نشوند و هرگونه انتخابشان را استوار بر منطق و مستندات موجود کنند.یک ملت زمانی می تواند به خوشبختی دست پیدا کند که اجازه ندهد سود جویان سکان هدایتشان را به دست بگیرند و از مسیر منحرفشان کنند همان طوری که باید زمینه را برای فعالیت افرادی که برای آینده یک سرزمین مفید هستند آماده سازند. بنابراین این واقعیتیست که سرنوشت هر ملت را خود آن ملت رقم می زند و باید سعی کنیم کمی در این زمینه هوشیارتر عمل کنیم. 90/09/28  k1

                                                                                                           «به امید آزادی»

Thursday 15 December 2011

اینان اند ، فرزندان این سرزمین



این سرزمین از داشتن فرزندانی همچون شما به خود می بالد../به راستی زیباست، میرحسین در حصر و پهلوی در پی آزادی او

«زنده باد ایران، زنده باد آزادی» این جملات را تنها یک ایرانی آزادی خواه می تواند به کار ببرد! جملاتی که با به زبان آوردنش در حال روز امروز میهنم سرنوشتی هم چون میرحسین انتظارت را خواهد کشید،اما این بار این کلمات بر زبان کسی جاری شده است که از مقدس ترین قاتل ایران «خامنه ای»، به مجامع بین اللمللی شکایت کرده، این بار رضا پهلویست که این کلمات شیرین را به کام کشیده..

 میرحسین : هرکس ، هرجا از حق و قانون دفاع کند، عضو جنبش سبز است/ پهلوی عزیز، حال تو یکی از یاران سبز من هستی و تا زمانی که اندیشه ای این گونه را در ذهنت به پرورانی حامیان هم چون من خواهی داشت، حتی با این که نه مشروطه خواه هستیم و نه به شاهنشاهی اعتقادی داریم.تو برای آزادی یاران در بندمان، میر حسین موسوی، مهدی کروبی و دیگر زندانیان سیاسی پا به میدان گذاشته ای و صدای زجه های مردمان این سرزمین را که به زیر شکنجه های این نظام به زانو در آمده اند را به گوش جهانیان رسانده ای؛ دیگر برایم اهمیتی ندارد که این اقدامت به ثمر می نشیند یا خیر، همین که برای میهنت گامی مثبت بر داشته ای برایم کافیست تا دستت را به گرمی بفشارم، پس درود بر تو.
حال دیگر تو هم یکی از ما هستی ، دشمن، منافق، تو هم حالا فتنه ای هستی که پا به خط قرمز ها گذاشته ای و این ها زمانی محقق شد که این گونه سخن گفتی: «رضا پهلوی:آقای علی خامنــه ای، ولی مطلق و حاکم مستبد جمهوری اسلامی، که حکم او فراتر از قانون اساسی و رای مردم است، در نقض مستمر حقوق بشر و سرکوب حقوق اساسی شهروندان ایران، ایجاد و ترویج فساد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نقش اصلی و اساسی داشته است،آقای علی خامنه ای را بدلیل نقض گسترده حقوق بشر وحقوق اساسی زندانیان سیاسی- عقیدتی، متهم به جنایت علیه یکایک شهروندان ایرانی می کنم. از سران کشورهای عضو شورای امنیت و نهاد های ذيربط سـازمان ملل قاطعانه درخواست می کنم تا برای آزادی فوری و بدون قید وشرط همه زندانیان سیاسی- عقیدتی و مدنی، اقدامات موثر و ضروری را با استفاده از اهرم های اجرایی بین المللی، علیه آقای علی خامنــه ای، ولی مطلقه فقیه حاکم بر ایران، بـه عمل آورند.» آفرین بر تو که نشان دادی می توان با اتحاد و کار گروهی ، حرکتی برای آزادی میهن برداشت. تو از مردم دعوت کردی تا برای جمع آوری اسنادِ جنایت های این دیکتاتوری دینی به تو یاری برسانند و حال در تلاشی تا یاری آنان را به ثمر بنشانی. هر چند این واقعیتیست که غلط ها خود نمایی نمی کند تا آن زمان که املایی نوشته نشده اما تا به حال اندیشه هایت را پسندیده ام، اندیشه هایی که نمی خواهم آن ها را دوباره نویسی کنم ، چون در این صحبت هایت موج میزند...


متن سخنرانی آقای رضا پهلوی:
«من، فرزند سرزمینی هستم که کوروش کبیر، منشور حقوق بشر را برای برقراری آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی انتخاب و آزادی یکسان زیستن با هم را، برای جهانیان به ارمغان آورد؛من فرزند سرزمین فردوسی، سعدی، مولانا، حافظ، خیام، رازي، بوعلی سینا، فارابی، نیما، فروغ، شاملو و دیگر زنان و بزرگ مردان افتخارآفرین هستم؛سرزمینی که سرلوحه زندگی مردمانش، پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک است؛مهد مهر، صلح و نیکی؛سرزمینی سرشار از نعمت های خدادادی و ثروت های ملی؛اَزآنِ مردمانی هستم که پس از یک سده رزم، برای رسیدن به حقوق انسانی و سیاسی خود، امروز مورد بیشترین بیدادگری و ستم توسط حاکمان تمامیت خواه جمهوری اسلامی هستند؛حکومتی که به نام دین و معنویت، بر مردمان سرزمین من ستم می کند، صدای هیچ مخالفی را تحمل نمی کند، اعدام های گسترده و خیابانی می کند، سنگسار می کند و تجاوز و شکنجه را امری مقدس می شمارد.حکومتی که حقوق اولیه و انسانی زندانیان و بازداشتشدگان سیاسی-عقیدتی را سرکوب می کند، روزنامه نگاران، وکلا و فعالان حقوق بشر را به اتهام «ارتکاب جرایم امنیتی» بازداشت و تهدید می کند،حکومتی که نه تنها فرزندان برومند میهنم را ناجوانمردانه قتل عام می کند، بلکه صدای دادخواهی مادران داغدیده را نیز خاموش می کند،حکومتی که مقام دانشگاه و دانشجو را تخریب و تضعیف می کند، علم زدایی می کند، تمدن کشی می کند، آزادی های اساسی را سلب می کند، پوشش را اجباری می کند، زنان را جنس دوم می پندارد، حقوق اقوام، دگر ادیان، دگر مذاهب و دگراندیشان را پایمال می کند، حکومتی که فرهنگ خشونت، خرافه و تبعیض را پیشه راه خود نموده و انتقام جویی را در سطح جامعه ترویج می دهد.حکومتی که با خفقان شدید، فقر گسترده و گرانی های کمر شکن ، اعتیاد و فحشا، میلیون ها ایرانی را آواره و راهی دیگر کشورها نموده، در حالیکه ثروت های ملی را در راه ترور و تروریسم حیف و میل می کند و هویت و آبروی ملت بزرگ ایران را بدنام و و بی اعتبار می سازد.و در نهایت با نادیده گرفتن معاهدات بین المللی، ایران، این مرز پر گوهر را در جامعه بین المللی منزوی نموده و با خطر حمله نظامی روبرو ساخته است.
آقای علی خامنه ای، ولی مطلق و حاکم مستبد جمهوری اسلامی، که حکم او فراتر از قانون اساسی و رای مردم است، در نقض مستمر حقوق بشر و سرکوب حقوق اساسی شهروندان ایران، ایجاد و ترویج فساد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نقش اصلی و اساسی داشته است، آقای علی خامنه ای را بدلیل نقض گسترده حقوق بشر و حقوق اساسی زندانیان سیاسی -  عقیدتی، متهم به جنایت علیه یکایک شهروندان ایرانی می کنم. از سران کشورهای عضو شورای امنیت و نهاد های ذيربط سازمان ملل قاطعانه درخواست می کنم تا برای آزادی فوری و بدون قید وشرط همه زندانیان سیاسی عقیدتی و مدنی، اقدامات موثر و ضروری را با استفاده از اهرم های اجرایی بین المللی، علیه آقای علی خامنه ای، ولی مطلقه فقیه حاکم بر ایران، به عمل آورند.من از جامعه بین المللی می خواهم تا صدای دردمند زندانیان آزادیخواه و فریاد دادخواهی خانواده های جان باختگان ایران را بشنود و از خواست عدالت خواهانه مردم کشورم حمایت نماید.
بر این باور هستم که برقراری دموکراسی و حاکمیت مردم بر مردم در ایران به نفع صلح جهانی خواهد بود.
هم میهنم،
زمان پر کردن فاصله هایی که این نظام ایجاد کرده، فرا رسیده است،زمان حکومت استبدادی یک نفره به پایان رسیده است، زمان حرکت شکوهمند، به سوی آزادی ایران و حاکمیت بر سرنوشت خویش فرا رسیده است.قهرمان تاریخ فردای ایران آزاد، ما ملت ایران هستیم.
به ایرانمان سوگند،
تا آزادی تمامی زندانیان سیاسی- عقیدتی و مدنی از زندان های مخوف جمهوری اسلامی از پا نخواهم نشست.
با شما و در کنار شما برای رسیدن به آزادی، حقوق بشر، انتخابات آزاد و برقراری دموکراسی، تا آخرین نفس، مبارزه خواهم کرد.
نور بر تاریکی پیروز است
زنده باد ایران، زنده باد آزادی» _ (منبع متن سخنرانی - فریاد سبز)
90/09/24 k1


Monday 12 December 2011

برای سیصدمین روز آزادیت می نویسم میرحسین..



گزارش یک آدم ربایی/ آفتاب کماکان می درخشد و ما 300 روزیست که زیر سایه ابر های سیاه آرام گرفته ایم! «میر حسین» آزاد است..



برای سیصدمین روز آزادیت می نویسم میرحسین!/ زندانی آن خاصِ سرشناسیست که برای حفظ منافعش مهر سکوت بر لبانش زده است! / چه ساده اندیشند آنان که می پندارند چند لکه ابر می تواند آفتاب را به حصر بکشد، چه ساده اندیشند آنان که به زیر سایه ای فرو رفته اند و خود را آزاد می دانند! حصر آفتاب بی معنیست، روح آزادی خواه تو را به حصر کشیده اند و تو در جواب این گستاخی، خود را به خواب زده ای! خوابی که مصنوعیست و از آن بیدار نخواهی شد مگر این که خود اراده کنی. گاهی فکر می کنیم که باید چشم ها را بست و از واقعیات فرار کرد، به مانند آن کسی که در زندان است و بر روی دیوار برای خود تصویری زیبا را رسم می کن و به آن دل می بندد اما به راستی که واقعیت چیز دیگریست!
 میر حسین و شیخ پیر ما هر دو آزادند، آزادی وصف ناپذیر، آن ها به رسم جوانمردی و شرافت در میدان نبرد استوار ایستاده اند برای آرمان هایشان، برای دل هایی که به آن ها بسته شده، آن دو آزادند و حال و روزشان از من و ما بسیار خوش تر است، اما در عجبم آنانی که روزگاری خود را همراهان آنها می نامیدند حال چگونه توانسته اند چنین خفت خواری را به جان بخرند و جوابشان به نقض آشکار انسانیت تنها نگاهی پوچ و زبانی از کار افتاده باشد! مردم عادی و بدنه ی این جنبش کمترین تقصیر را در فریاد این سکوت دهشتناک به عهده دارند اما سوال اینجاست که تا به کی عده می خواهند آزادی و انسانیت را فدای امیال خود کنند، تا کی محافظه کاری؟ حصر گریبان آن مرجع را گرفته که دم از حق و حقیقت و عدالت میزند، اما در لشکر یزیدیان پرچم می چرخاند، سایه ی نکبت بار بی آبرویی بر سر آن آقای خاصی افتاده که حرف های زیبایی می زد، اما حالا که وقت عمل است ترس را برگزیده و در خیال خود می پندارد که آن کنج خانه ی سرد بهتر از زندان هاست، به راستی که بزرگان سبز ما در همین حصر دل هارا به دست گرفتند. آزاد آن زندانیست که اعتصاب غذا می کند و نامه برای دوستانش می فرستد و گرفتار من و تو دانشجو هستیم که حتی به خود زحمت نمی دهیم برای روزی که به ناممان نامگذاری شده حرکتی کنیم.



 آن ها آزادند و ما در حصریم، در حصر ترس، در حصر نیاز های فردی، در حصر عافیت طلبی، در حصر یک جنایتکاری به بزگی یک حکومت! اما می دانم که در اعماق وجودت خودت هم می دانی که آزادی زیباست و دلت برایش پر می کشد،اما به آزادی رسیدن هزینه دارد، آزادی خواهی شجاعت می خواهد ، شجاعتی هم چون کروبی عزیز، آزادی حق طلبی و ایستادگی می خواهد، ایستادگی از جنس میرحسین. نمی خواهم آن ها را برای خود بت کنی، نمی خواهم قبله ای واهی برایت بسازم، اما به راستی مرد تر از آن دو در اطرافت می یابی؟ دوران طلایی امام 300 روز پیش از بین رفت، اسلامیت و جمهوریت این نظام زمانی از بین رفت که شیخ ما شجاعانه آن را برای همه بازگو کرد، پایه ی این نظام زمانی سست شد که آن ها گفتند فراعنه زمانی از خواب غفلت بر می خیزند که دیگر دیر شده است. آن ها می دانستند با این حرف ها آزادی در حیاط زندان را از دست می دهند و به انفرادی رانده می شوند، اما این را هم می دانستند که حرکتی را شروع کرده اند که تنها تاریخ می تواند از عظمت آن سخن به میان بیاورد.
ای ایرانی، ای روحانی، ای فرد سیاسی که شجاعتت را پنهان کردی، دیوار های این زندان آنقدر بلند است که دیگر پنجره ای هم نمی توان برای آن متصور بود، پس به جای در خواب ماندن بیا بیدار شو و آن ها را از انفرادی رها کن، بدان که آزادی آن دو می تواند دیوار های این زندان را برچیند، کمی به خود بیا، کمی به یاران بیاندیش، به فرزندان و نوادگانت بیاندیش که درباره تو چه خواهند گفت. آنها آزادند، تو خود را از بند به رهان..  90/09/21 k1

                                                                                                   «به امید آزادی»

Friday 9 December 2011

اتحاد اپوزوسیون ها را خود رقم خواهیم زد



«گردآوری مشاهیر سیاسی ایران»، طرحی که به دست «بالاترینی ها» کلید خورد و سرنوشتش را همت ما تعیین خواهد کرد.

خواسته های مشترک زمانی به خود رنگ اجرایی شدن را می بینند که برای آن گام عملی برداشته شود. اتحاد گروه های اپوزوسیون برای هم صدایی و مبارزه هدفمند و عملگرا در مقابل جمهوری اسلامی و و اصل نظام یکی از این خواسته های مشترک می باشد.این واقعیتیست که به تحقق پیوستن کار های بزرگ بدون عملی شدن ملزومات آن شدنی نیست و داشتن چنین گروه یا کنگره ای هم وابسته به پیش زمینه هایی می باشد که نمی توان برای آن ها میان بری ایجاد کرد! چندی پیش این موضوع در بالاترین مطرح شد و بحث های مفصل و جانانه ای در رابطه با آن از طرف کاربران و مدیریت بالاترین شکل گرفت که سر انجام آن به کلید خوردن طرحی منجر شد به نام «گردآوری مشاهیر سیاسی ایران». اصل طرح این گونه است که چهره های سیاسی را در کنار هم جمع کنیم و با هر یک از آن ها با توجه به امکانات سایت به مصاحبه بنشیم، اهدافی که توسط اجرایی شدن این طرح به تحقق خواهد رسید بدین ترتیب است: آموزش گفتمان سیاسی، شفاف‌سازی فضای سیاسی  و شناخت شخصیت‌های سیاسی و ایجاد یک بانک داده در این زمینه و در نهایت تلاش برای تشکیل یک اپوزیسیون متحد. همینطور که در این لینک می بینید (اینجا) این پیشنهاد مطرح شد و توسط مدیریت بالاترین مورد توجه قرار گرفت و به آن در خود سایت صفحه ای تعلق گرفت (اینجا) و عده ای از کاربران بالاترین هم برای از بین سد ارتباطی بین مردم با جامعه بالاترین صفحه ی فیسبوکی را راه اندازی کردند (اینجا) تا پلی باشد برای در نظر گرفتن تمام نظرات.
بدین ترتیب روند کار به سه فاز تقسیم شد، در فاز اول بنا بود که تا پایان شهریور ماه سوالات توسط کاربران و مردم طرح و جمع آوری شود که این قسمت از کار به خوبی عملی شد و مورد حمایت و استقلال قابل توجهی قرار گرفت. در فاز دوم که در حال حاظر در آن به سر می بریم و تا آخر پائیز برقرار خواهد بود، نام افراد و مشاهیری را که می توانند برای این طرح چه از نظر عملی و چه از نظر تئوریک مفید باشند جمع آوری می کنیم، چندین شخصیت معرفی شده اند و کماکان می توان در این باره نظر داد. و اما در آخر در فاز سوم جدولی تنظیم خواهد شد و در آن با افراد تماس گرفته خواهد شد و از آن ها دعوت خواهیم کرد که در این مصاحبه شرکت کنند،البته عمده ی زحمت این قسمت به دوش خود بالاترین است اما بی شک فضا برای دریافت هر گونه کمک از طرف اشخاص ثالث باز است.
امروزه می توان بالاترین رو به عنوان آیینه ای از جامعه ی واقعی در نظر گرفت که اقشار مختلف جامعه اعم از مردم عادی، روشنفکران و سیاسیون در آن حضور دارند، بنابراین با توجه به محدودیت های داخل کشور و دسترسی نداشتن اکثریت به خارج کشور ناگزیر باید به جامعه های مجازی پناه برد و آن را بیش از پیش با دنیای واقعی پیوند داد و از آن به عنوان ابزاری سودمند بهره گرفت. بی شک در چنین زمانی که اعمال فشار های بی سابقه حکومت باعث خفقان در داخل کشور شده است انجام و به نتیجه رساندن چنین کار هایی بسیار حیاتی و حائز اهمیت می باشد. از این رو از تمام کاربران بالاترین و تمام خوانندگان فهیم سایت دعوت می کنم که بیش از پیش به این مهم توجه داشته باشند و هر یک به اندازه ی توانایی های خود گوشه ای از کار را بگیرند و اجازه ندهند این موضوع که بی شک در بطن جریان آزادی خواهی ایران قرار دارد نا خواسته به حاشیه رانده شود. این افتخاریست که رقم خواهیم زد و در حافظه ی تاریخی ایران به عنوان یک کار گروهی اندیشمندانه از آن یاد خواهد شد. در آخر فراموش نکنیم که این کار های کوچک اند که اتفاقات بزرگ را متولد خواهند کرد پس همه باید همراه شویم. 90/09/18 k1 
           
                                                                                           «به امید آزادی»                                     

Wednesday 7 December 2011

ساختن شبکه های اجتماعی در دنیای واقعی، رمز موفقیت ماست



دیروز،عاشورا،برنده ی واقعی میرحسین بود! نه ترسی در کار است،نه بی تفاوتی، خود دلیل از دست رفتن فرصت ها هستیم+راهکار



                                           (برای دیدن عکس در اندازه ی بزرگتر بر روی آن کلیک کنید)



برنده واقعی او بود که می دانست شبکه های اجتماعی چه قدرتی دارند!/ این فیلم و عکس ها را ببینید! صفحه ی فیسبوکِ 70 هزار نفری فراخوانی می دهد، فراخوانی که از هیچ سمت و اپوزوسیون و فردی مورد حمایت قرار نمی گیرد و تقریباً در بایکوت خبری فرو می رود، چه در رسانه های خارجی و چه در رسانه های جنبش (!) اما همین فراخوان این توانایی را داشت که 2 روز نیرو های مسلح تهران را به حالت آماده باش در بیاورد و چهره ی شهر را امنیتی کند! به قول میرحسین، خود دست اندكاران و سياستگذاران بيش از هر كس به اين نكته واقفند كه جنبش زنده است و افتخار واقعي از آن كساني ست كه عليرغم همه تهديدها و مخاطرات، نا امني ها، علم به عواقب احتمالي مالي و جاني هنوز از اعتراض بحقشان دست نكشيده اند و حتّي يك اعلام حضور كوچكشان، وحشت بر سرتاپاي سركوبگران مي اندازد و لشگركشي همه جانبه انتظامي و امنيتي را به دنبال مي آورد. عزیزان، مردم نترسیده اند که اگر این گونه بود بعد از عاشورا 88 دیگر 25 بهمن را نمی ساختند، بلکه تنها مردم بی خبرند. میر حسین بار ها بر روی تشکیل شبکه های اجتماعی تأکید کرده بود، اما متأسفانه ما تنها شبکه های اجتماعی را در محیط مجازی به راه انداخته ایم و از بدنه ی جامعه غافل مانده ایم، ما شبکه هایی ساخته ایم که حکومت می تواند با قطع یک کابل آن را از بین ببرد! این نقطه ی ضعف ماست دوستان، نه ترسی در کار است، نه بی غیرتی ، تنها بی خبری دلیل این بی عملیست. بسیاری از ما که خود را مبارز می دانیم، حتی یک نفر را در محیط واقعی نداریم که درباره فعالیت هایمان با او صحبت کنیم! شاید توهمی به نام وزارت اطلاعات باشد که ما را دچار این بیماری کرده است و شاید هم کمی جان دوستی! زمانی که تبلیغاتی اندک می تواند چنین واکنشی را رقم زند، حال تصور کنید زمانی که تمام دیوار های شهر سبز هستند چه اتفاقی خواهد افتاد! در این شرایط که سیاسیون به هر دلیلی سکوت کرده اند ، نیاز به تشکیل چنین شبکه هایی در محیط های کارمان، دانشگاه هایمان، باشگاه های ورزشی و.. بیش از پیش خود نمایی می کند./ میرحسین با اشاره به این پرسش مهم بسیاری از همراهان جنبش سبز که در این روزها که امکان بیان اعتراض ها به سبب سرکوب های شدید و برخوردهای امنیتی وجود ندارد، چه باید کرد؟ گفته است که پاسخ به این پرسش باید محصول عقل جمعی باشد و همه همراهان راه سبز امید باید راهکار ارائه کنند. وی با تاکید بر اینکه «آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است»، گسترش آگاهی در میان مردم را یکی از مهمترین راهکارها در شرایط موجود دانسته است.



عزیزان ما اولین معترضان مدنی دنیا نیستیم، بنابراین بار ها و بارها این نقطه ی ضعف کشف شده است و بار ها هم برای آن راه حل هایی در نظر گرفته شده است. بیایید به گذشته نگاه کنیم، گذشته ای که زیاد هم دور نیست، زمان مصدق گروه های کمونیستی در ایران فعالیت های فراوانی داشتند که حتماً شنیده اید که بسیار مخوف بوده اند! آنها از یک اصل ساده استفاده می کردند، اصل چند مسیری! گروه هایی تشکیل می شد، گروه هایی که نهایت به 6-7 نفر می رسید، همین کمی تعداد یک گروه این اجازه را به افراد می داد تا بتوانند معتمدین خود را پیدا کنند و ضریب خطر را پایین بیاورند؛ هر گروه از طریق یک سر گروه هدایت می شد و تمام خط خود را از او می گرفت و با دیگران وافراد غریبه ارتباطی نداشتند، اما این لیدر تیم بود که مسیر ارتباطی گروه به گروهی دیگر بود. حال این مهندسی را در ذهن خود تصور کنید، به مانند یک تار عنکبوت بود که بر روی هر یک از تقاطع تار ها یک گروهی قرار داشت. در این روش ارتباط ها همیشه بر قرار است (چون شما با افراد مورد اعتمادتون در تماسید) و از طرفی اگر گروهی شناسایی شود ، خطری دیگر گروه ها را تهدید نمی کند. حال ما می توانیم این روش را با استفاده از ابزار های امروزیمان خیلی ساده تر پیاده سازی کنیم و ارتباطات را جوری افزایش دهیم که از بین بردن این سازمان غیر ممکن باشد. عزیزان اطلاع رسانی و بر قراری ارتباط با مردم ، مهمترین بخش شبکه های اجتماعیست که در حال حاضر ما آن را کم داریم، کمی همت کنید و کار ها را زیاد سخت تصور نکید که همه ی آن ها شدنیست، مطمعاً باشید که ما می توانیم. 90/09/16 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Monday 5 December 2011

میر حسین/ تو محکومی به محبوبیت، تو محکومی به ایستادن در کنار ایران آزاد



تنها آزادگانند که به ولایت و تقدس خامنه ای اعتقادی ندارد/«میرحسین» رهایی از بند و ایستادن در کنار ایران آزاد سرنوشت توست


میرحسین، حتی ظالمان هم پاک بودن و مردمی بودنت را اعتراف می کنند! به تازگی مهدوی کنی گفته است که: «آقای موسوی اعتقاد ولایی ندارد و اعتقادی به تقدس(!) آقای خامنه ای به عنوان نائب امام زمان ندارد»/(لینک خبر).  ای مرد سبز، به تو می بالم ، به این اندیشه های روشنی که داری افتخار می کنم. میرحسین عزیز، جنبش سبز با تو متولد شد و من هم که سکولارم به آن پیوستم ، اما به راستی که این حق توست که نامت برای همیشه به عنوان انسانی آزادی خواه در تاریخ ایران باقی بماند. نمی خواهم از تو بتی بسازم که اگر این گونه باشد به راستی من و دیگر سبز ها با ذوب شدگان در ولایتِ جهل و نادانی چه تفاوتی می کنیم، اما میر حسین به تو افتخار می کنم. در حصر بودنت غمگینم می کند، چون ازت دورم اما به راستی که بسیار شادمانم! زیرا تنها این حصر بود که شهامت و غیرتت را می توانست به اثبات برساند، تنها این حصر بود که می توانست به همه ثابت کند که در ایران هنوز مردانی یافت می شوند که بر روی حرفشان می ایستند و حق را برای رسیدن به خواسته های فردیشان پایمال نمی کنند.


میرحسین، تو در کنار شیخ پیرم امیدی را در دل ما شعله ور ساختی که در آن خاموشی معنایی ندارد، هر روز سبز تر از گذشته به آغوش صبح دم می رویم و به راستی آن چیزی را که خواسته بودی انجام می دهیم، میر حسین ما سبز بودن را زندگی می کنیم، با اندیشه هایمان، با نگاه های معنی دارمان! می دانم که بعضی غرض ورز گاهی به تو می تازند، می دانم که یادی از سال 67 می کنند، می دانم که خیلی ها به مانند من به دوران طلایی (!) اعتقادی ندارند، اما به راستی که خوبی های تو تمام بدی هایت را می پوشاند، می دانم که اگر اشتباهی کرده ای در آینده از آن پوزش خواهی خواست و تنها «آینده» است که می تواند بر این مدعایم شهادت دهد. میر حسین تو محکومی به محبوبیت، محکومی به مبارزه برای آزادی ایران، میر حسین تو محکومی که نامت در ایران آزاد با افتخار یاد شود. امسال هم می خواهیم به یاد روزهای سبز نه چندان دورمان ایران را سبز کنیم ، می خواهیم فریاد بزنیم «یا حسین، میر حسین» ، می خواهیم شعر یار دبستانی را دوباره فریاد کنیم. به راستی که شعله های امید هر لحظه از درونم در حال زبانه کشیدن است، به راستی که می دانم پایان حصر تو نزدیک است و آن روز در کنار تو ایران را از شر دیکتاتوری ولایت فقیهی نجات خواهیم داد، این روز ها مقدمه ی آن است. میر حسین، منتظر نشسته ایم برای آن روزِ نزدیکی که همه برای دیدار تو به سمت بن بست اختر سرازیر شویم، آن روزی که همه با هم ، از هر فکر و اندیشه ای که هستیم به تو به عنوان یک مبارز احترام بگذاریم و برای آزادیت لحظه ای درنگ نکنیم. میرحسین، از من و ما دلگیر مباش که 300 روز وقت می خواستیم تا این ها را بفهمیم و به راستی که حال همه آن را درک کرده ایم ، سبز و اصلاح طلب، مشروطه خواه و بنی صدری، همه به تو احترام می گذارند و تو را به عنوان یک ایرانی سبز می ستایند. آزادیت نزدیک است، منتظرمان باش ای پدر سبزم.. 90/09/14  k1

                                                                                                                        «به امید آزادی» 

Tuesday 29 November 2011

!نگذار من و تو و ایرانمان در آتش این بسیج بسوزد



ایرانی به خودت بیا! حیدر حیدر گفتن بسیج بی شعور و حمله به سفارتخانه انگلیس با کوکتل مولوتف تنها ما و ایران را به آتش می کشد!


باز هم شور انقلابی از نوع حیوانی در بسیج گوسفندی حزب الله به راه افتاده و ایران را یک قدم دیگر به ویرانی نزدیک کرده است. عده ای بی فرهنگ ، اقلیتی متحجر و وحشی ، به نام ایران و ایرانی در حال لجن مال کردن نام من و تو هستند ، در حال نابودی ایران هستند. حیدر حیدر گویان به خاک یک کشور قدرتمند حمله می کنند ،آانجا را به آتش می کشند، شیشه خورد می کنند، پرچم آن کشور را به پایین می آورند به خیال خود در مرکز تهران انگلیس را تصرف کرده اند! حماقت تا چه حد، آن حیدر حیدر گفتن ها در خیابان آزادی در 25 بهمن اثر داشت نه در سفارتخانه یک ابر قدرت. ای وای بر ما که نشسته ایم و میدان را برای این جماعت وحشی باز گذاشته ایم تا هر غلطی که می خواهند انجام دهند و ما را در آتشی که روشن می کنند بسوزانند. هموطن، اسیر گرفته شدن 6 نفر در باغ قلهک به معنی اعلام جنگ است ، حضور نماینده ی اصولگرای سرشناس مجلس در بین ارازل اوباش بسیجی حکم تائیدیست بر دولتی بودن این حرکت، گزارش افتخار آمیز صدا و سیما و شکوهمند خواندن این حرکت تنها به معنی انداختن کبریتیست بر انبار باروت.


 باید کاری کرد، مطمعاً باشید اگر صدای من و تو در داخل به عنوان اعتراض بلند نشود صدای خارج بلند خواهد شد و شک نکنید که گوش همه ما را کر خواهد کرد. هموطن تا دیر نشده بیا برای نجات میهنمان کاری کنیم. 90/09/08 k1

Monday 28 November 2011

بیایید نگذاریم احساسات بر روی منطق سایه بی افکند



ای یار سبز من! 16 آذر را دوباره سبز می کنیم اما انتظار تظاهرات میلیونی را نکش که این تفکر تنها ضربه ایست به جنبشمان.


بیایید این سوال اساسی را از هم بپرسیم، زندگی در واقعیات جریان دارد یا در خواسته ها؟ یاران دبستانیِ در بندمان را از یاد نبرده ایم پس دعوت هایی برای 16 آذر سبزی دیگر فرستاده شده است که ستودنیست، اما می بینیم که بعضی از صحبت های پیرامون روز های آینده بیشتر حول احساسات می گردد تا منطق! آرمان های سبز من و تو به راستی که زیباست و تکرار شدنی، اما تنها با بیان آنها نمی توان دوباره آن ها را ساخت، این حرف هایمان دل هایی را سریع به وجد می آورد و در کنار آن انتظاری را می سازد که اگر بر آورده نشود دل های فراوانی را خواهد شکست. بیایید نگذاریم احساسات بر روی منطق سایه بی افکند،بیایید مردود ها را دوباره به آزمون نگذاریم، "بیایید این مثل را به یاد آوریم که آزموده را آزمودن خطاست". 16 آذر را سبز می کنیم، در دانشگاه ها دست هایمان را دوباره در هم گره می کنیم، صدایمان را دوباره یکی می کنیم تا دیکتاتور لحظه ای به خواب غفلت فرو نرود و این خیال باطل را لحظه ای به ذهنش وارد نکند که ما ندا را از یاد برده ایم اما بیا به کودتا چیان اجازه ندهیم که از اشتباهات کوچکمان پوتکی بسازند برای تخریب روحیه مردم. همه ما می دانیم که شرایط آن گونه نیست که 25 خرداد را حالا بسازیم، اما این 16 آذر زمینه ای خواهد شد برای 25 بهمنی دیگر، زمینه ای خواهد شد برای آزادی میر حسین. ریشه هایمان سبز است ، پس تبر های ظلم ما را نابود نخواهد کرد، بیایید در کنار سبز بودن کمی هم هوشیار باشیم..90/09/07  k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Sunday 27 November 2011

..اتحاد را از حصر واژه ها نجات دهید



آقای پهلوی و واحدی اتحاد و کنگره ملی زیباست اما تنها آن زمانی که از بند واژه ها رها شود! بدانید اصلاح طلبان هم با شما همراه می شوند!



من تنها در اندیشه ام قدرت طغیان یک سد آب را بیشتر از هر رودخانه ای می دانم، من تنها به مشت های گره خورده ی هموطنانم می اندیشم که تنها سبز نیستند و در کنار هم رنگین کمانی را شکل می دهند من تنها آن روز را تصور می کنم که بیانیه ای از طرف یک گروه بزرگ مخالفان ایرانی صادر می شود و آن می شود سر خط خبر ها! بگذار این بار سخنم را از انتها به ابتدا بیا ورم، بگذار برایت بگویم که چرا آن اصلاح طلب واقعی هم به ما خواهند پیوست، می خواهم برایت از میر حسینی بگویم که از تکرار واژه «دوران طلایی» به واژه ی «فراعنه ی زمان» در بیانیه ی آخرش رسید، می خواهم از کروبی بگویم که گفت «از این نظام نه اسلامیتی باقی مانده و نه جمهوریتی» ، همان کروبی که مشاور ارشدش به جمهوری اسلامی نه می گوید و آن قدر افکارش با شیخ ما زاویه ندارد که خانواده ی پیر در بند از او حمایت نکنند! من هم اصلاح طلبم، همه ی ما اصلاح طلبیم، اما تنها به این باور رسیده ایم که اصلاحات ما در پوسته ی این نظام نمی گنجد! اصلاح طلب عزیز، تو هم داری به این نظام نه می گویی، اما تعارف میکنی، می دانی که مشکل دولت سر کار آمده نیست، میدانی که این کرم از خود درخت است، اما کمی مماشات می کنی! می دانی اگر هزاران موسوی هم رئیس جمهور شوند نمی توانند قدرت های غیر قانونی خامنه ای را از آن بگیرند، می دانی که تیغ شورای نگهبان آن قدر تیز است که تنها همزادان لاریجانی ها به آن راه خواهند یافت! خودت می دانی که مافیایی به راه است و برای همین است که هر بار نامه ای می فرستی ، یک بار به وسیله نوری زاد و یک بار با خزعلی، اما باز کمی می ترسی، می گویی زندانی سیاسی باید آزاد شود، اما خودت را به خواب زده ای که این یعنی همان نه به جمهوری اسلامی!
گفته هایی شنیده شد و تنها لبخندی تلخ حاصل آن گشت، عده ای گفتند که چرا گیر داده اید به این و آن، چرا مردم فریبی می کنید! عده ای که هنوز به این فهم نرسیده اند که ما همه ی ایرانیان را در کنار هم می خواهیم، از جمهوری خواه و مشروطه خواه، از چپ و راست، از بنی صدری و دیگری.. ما تنها یک مشت می خواهیم که راهی برای رسیدن به آن نمانده جز گره کردن انگشتانمان! در این میان باید گله کرد ، باید ناراحت بود از آنانی که به این مهم اعتقاد دارند اما هر کدام به علتی از اقدام عملی آن پا پس می کشند! آقای پهلوی نگران آن نباش که می گویند به دنبال سلطنت از دست رفته اش است، آقای واحدی نگران آن یاران داخل و خارجت نباش که می خواهند تو را زیر فشار بگذارند، آقای شورای هماهنگی! نگران آن نباش که فردا به تو بگویند این ها همان ایادی استکبار و غرب بودند، به آزادی ایران بیاندیشید، من می دانم که وجدان شما منافع شخصی را به آزادی ایران نخواهد فروخت. ایران رنگارنگ است، سبز و سرخ و سفید، ایران در بند است، در بند افکار پلید، ایران در خطر است، خطر سقوط در پرتگاه ویرانی، پس بیایید همت کنید، بیایید در کنار هم بنشینیم و تنها به هدفمان بیاندیشیم، بیایید به آن صندوق رأی بیاندیشیم که برتری افکارمان را آن مشخص خواهد کرد ، نه ادعاهایمان. من و ما که صدایشان به گوش شما نمی رسد ، دستمان را به سمت شما دراز کرده ایم برای همراه شدن، برای یکی شدن، ما شما را صدا می کنیم برای آن فراخوانی که وقتی می گوید 16 آذر نزدیک است در ایران غوغایی به پا شود. به ابتدای متن رسیدم! اما بگذار بگویم، ما در آرزوهایمان غرق نشده ایم، ما در حال ساختن آرمان هایمان هستم پس با ما همراه شوید...90/09/06 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Friday 25 November 2011

برای آزادی، برای نجات میهن، باید به خیابان ها باز گردیم




نه فقط برای آزادی، برای نجات میهن از ویرانی،می خواهم دعوتت کنم به یک میهمانی!  16 آذر نزدیک است، بیایید غوغایی به پا کنیم.


چه آهنگ نا موزونیست آن لحضه ای که واژه ی «آزادی» را در کنار «ایرانِ ویران» می نوازند! می دانم هنوز هم در خلوت خود آن روز ها را به یاد می آوری ، روز های شور و خروش، روز هایی که با خون هایمان زمین را سبز می کردیم، آن روز هایی که برای آزادی از چنگال استبداد به میدان آمده بودیم. افسوس که به جای ما هر روز آن پلید اندیشانند که به آرزویشان نزدیک می شوند که همان ویرانی ایران است،آن ها توانستند با اخم ها و دهن کجی هایشان بهانه را به فرصت طلبانی بدهند که خیال شوم حمله به میهنم را در ذهن پرورش می دهند. تازیانه های این بد خواهان بر تن این ملت هنوز تمام نشده است که گرز های آتشین بالای سرمان به پرواز در آمده اند، عجب بخت شومی. بیا اینجا بنشین، می خواهم با تو کمی از آزادی و ایرانمان سخن بگویم، می خواهم برایت بگویم که تنها سبز بودن من و توست که ایران را آزاد می کند نه آن آتش بازی های خشم آلود که در سر می پرورانی، هموطنم، به اندیشه هایت سر و سامانی بده، از آسمان برایمان گل های سپیدِ صلح و آزادی را نخواهند ریخت، از آسمان برایمان ناله های مادران هدیه خواهد آمد، از آسمان سنگ های خرد شده ی تخت جمشید خواهد بارید. هموطن، یارانمان در بندند، همان هایی را می گویم که به دوران طلائی می اندیشیدند، آنها هم از یاران من هستند، چون در چنگال دشمنان من هستند، آن مشروطه خواه و جمهوری خواه، آن بی دین و بادین ، همه با من همراهند، من یار و یاور زیاد دارم! یک بار باید به افق نگریست، باید از بند سیاست و حزب خارج شد و به ایرانی آزاد و آباد اندیشید، باید به اتحاد اندیشید، باید به این اندیشید که در ایران آزاد، این رأی مردم خواهد بود که حرف اول و آخر را خواهد زد پس با من همراه شوید. می خواهم تو را به یک میهمانی دعوت کنم، می خواهیم دوباره با هم فریاد بزنیم   مــــــــــرگ بر دیکتاتور، اما این میهمانی بزرگ است و من تنهایی از پس آن بر نمی آیم، می خواهم از تو دعوت کنم که این بار هم میهمان باشی و هم صاحب مجلس،از تو می خواهم که همین حالا قلم سبزت را بر داری و شروع کنی به نوشتن، می خواهم که آن اسپری را بر داری و دوباره دیوار های شهر را سبز کنی، از تو می خواهم که به پشت بام ها بروی و همسایگانت را به این مهمانی دعوت کنی، از تو همت می خواهم ، از تو غیرت را طلب می کنم. با من همراه می شوی؟ بیا این میهمانی را ساعت 10 صبح 16 آذر آغاز کنیم و تا آن روز که ایران سبز می شود در خیابان ها به پای کوبی بنشینیم، هموطن، ایران تشنه است، تشنه ی آزادی، تشنه ی آبادانی، بیا با هم سیرابش کنیم.  90/08/23 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»  

Sunday 20 November 2011

بهار عربی یا زمستان همیشگی اسلام؟



بهار عربی نشان از رشد شعور سیاسی این کشورها نیست، بلکه تنها گواهیست بر روح زمستان گونه اسلام در مقابل دموکراسی!


چند ماهیست که کشور های عربی در فصل بهار گیر کرده اند! جالب اینجاست که تا به حال میوه ی بدست آمده از این بهار تأکید رهبران جدید لیبی بوده بر قانون چند همسری، عکس های دختری مصری بوده که برای فرار از تازیانه های فشار ها و تبعیض ها لباسش را به در آورده و البته آن خنجر را هم نباید فراموش کنیم که در ...  بگذریم!  تا به حال از خود پرسیده اید که چرا رخداد این اتفاقات تنها در کشور های اسلامیست؟ تا به حال به این اندیشیده اید که چرا کشور های اسلامی همیشه پای ثابت عقب افتادگی هستند؟! فارغ از احترامی که باید به عقیده های انسان ها گذاشت(که این یکی از اصول دموکراسیست)، اما این واقعیتیست که اسلام دینیست وا پسگرا و متحجر که به هیچ عنوان نتوانسته این مدعا را ثابت کند که همیشه در حال به روز کردن خود است. وحشی ترین اعمالی که می توان در حق بشریت روا داشت، در این دین سمبلیست از ..؟ براستی گردن زدن انسان ها و آویزان کردن آن ها از چوبه ی دار در این دین سمبلی از چیست؟! آیا چیزی به جز تحجر می تواند باشد؟ شاید بگویید که وقوع این انقلاب ها با حرف های من سنخیت دارد، اما من به این نتیجه رسیده ام که این بهار بر پایه ی فهم واقعی دموکراسی بنا نشده است، بلکه تنها نتیجه ی تبلیغات حذبیست علیه حذبی دیگر که با پر رنگ تر کردن فساد حکومت حاکم بر مردم،توانسته آن ها را به خیابان ها بکشاند. به نظر من این انقلاب ها شاید مسیر رسیدن به آزادی را برای مردمان آن کشور ها هموار کند اما به هیچ عنوان خط پایانی برای رسیدن به اهداف حقوق بشری نیست. به راستی که باید این موضوع را قبول داشته باشیم که ما ایرانیان هنوز هم از اعراب جلوتر هستیم و با حسابی سر انگشتی می توانم بگوییم که حداقل 32 سال پیش پا به این کج راهه نهاده ایم! دین اسلام روحی دیکتاتور گونه دارد که خود به آن در «امر به معروف و نهی از منکر» اذعان داشته است، خوش بختانه مردم ایران در حال گذار از این تحجر هستند، هر چند نمی توان گفت که کی به آن میزان پتانسیل مورد نیاز می رسند که با یک خیزش خود را رها کنند. دوستان عزیز و شاید اصلاح طلبانی که به اسلام معتقدید، اندیشه ها و باور هایتان را به خود محدود کنید و آن را در اعمال و رفتار اشخاص دیگران جویا نباشید. حتی دین اسلام هم می تواند خوب باشد ، اما تنها تا آن زمان که در حد جانمازتان است و نه در ابعاد یک حکومت، کمی بیشتر به این موضوع بیاندیشید...  90/08/29 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی» 

Wednesday 16 November 2011

البته من این حسن کبابی را دوست دارم ..!



ای کاش این «حسن کبابی» ما، به جای لوده بازی در آوردن برای زورکی معروف شدن، کمی هم درک سیاسی داشت!




دشمن دانا به از نادان دوست!/ حسن کبابی ما همین دوست بالاترینی مونه، بله آقای علیرضا رضایی معروف(!) رو می گم. قبل از هر چیزی ای کاش ما هم آنقدر جنبه داشتیم که کسی بهمون می گفت لوده و دم نمی زدیم! خلاصه ی داستان این که این دوست معروفمون (!) رو همه می شناسیم، با کلیپ ها پر بار و نوشته های جانانه که جداً پایه های این نظام رو سست کرده! البته ما از این دوستمون خاطرات دیگری هم داریم، یادمون هست که چگونه تو یکی از این کلیپ های پر بارشون میر حسین و بیانیه هاش رو به سخره گرفت. البته آزادی بیان است و آزادی اندیشه، اما ای کاش ما که اینقدر در امر سیاست خودمون رو درگیر کردیم،کمی هم از شعور سیاسیش بهره مند می شدیم!حسن کبابی جان، دوست گلم، اتحاد می دونی یعنی چی؟ کدام اتحاد بر محور یک شخص بنا شده! آن هم اتحادی که هنوز شکل نگرفته مبنایش را بر پایه دموکراسی و حقوق بشر گذاشته! نه شخص رضا پهلوی در این اتحاد اولویتی دارد و نه کسی بر کسِ دیگری ارجحیت دارد، مهم تنها جمع کردن تمام توان نیروی یک ملت در یک مشت است تا با آن این نظام را ضربه فنی کند. رفیق گلم، لازم نیست هر لینک و مطلبی که ارسال می کنی بر خلاف قوانین بالاترین اسمت را هم در آن ذکر کنی که معروف بشی، معروفیت که زوری زوری نیست، لازم نیست به هر چیزی دست بندازی تا در مرکز توجه قرار بگیری، من که می دانم تو ضعف شخصیتی نداری اما ما بقی پیش خود چه فکر می کنند؟! یاد یک داستانی افتادم از یکی از دوستان، تعریف می کرد که در زمان های دور، روستایی بود و در آن بچه شیطونی زندگی می کرد، این بچه هر کاری می کرد که اسمش را ببرند و در مرکز توجه باشد! حتی یک بار در کنار چشمه ی آب ولایت  پی ..ی  کرد!! خلاصه که رفیقِ طنز نویس من، این مطلب رو بخون، اما با لبخند، چون من آنقدر معروف نیستم که حرف هایم خریداری داشته باشد، تنها آن را در حد جسارتی به ساحت مقدست در نظر بگیر. موفق و پیروز باشی  90/08/25 k1

Tuesday 15 November 2011

عید ما جشن غدیر و فطر نیست




عید ما جشن غدیر و فطر نیست




چون که ما تاریخمان بر باد رفت  ،  هستی و فرهنگمان بر خاک رفت
کاوه و آرش همانجا خاک شد  ،  پهلوان کشورم عباس شد
جای کوروش را علی آمد گرفت  ،  کل آن آتشکده آتش گرفت
رستم سهراب ها گم می کنیم  ،  تازی ناموس خود بت می کنیم
نقش رستم، تخت جمشید خاک شد  ،  کربلا و کاظمین آباد شد
رستم و زرتشت را اگر دانی که چیست  ،  عید ما جشن غدیر و فطر نیست
ای عزیزان جملگی همت کنیم  ،  سنت اعراب خاکستر کنیم