Tuesday 29 November 2011

!نگذار من و تو و ایرانمان در آتش این بسیج بسوزد



ایرانی به خودت بیا! حیدر حیدر گفتن بسیج بی شعور و حمله به سفارتخانه انگلیس با کوکتل مولوتف تنها ما و ایران را به آتش می کشد!


باز هم شور انقلابی از نوع حیوانی در بسیج گوسفندی حزب الله به راه افتاده و ایران را یک قدم دیگر به ویرانی نزدیک کرده است. عده ای بی فرهنگ ، اقلیتی متحجر و وحشی ، به نام ایران و ایرانی در حال لجن مال کردن نام من و تو هستند ، در حال نابودی ایران هستند. حیدر حیدر گویان به خاک یک کشور قدرتمند حمله می کنند ،آانجا را به آتش می کشند، شیشه خورد می کنند، پرچم آن کشور را به پایین می آورند به خیال خود در مرکز تهران انگلیس را تصرف کرده اند! حماقت تا چه حد، آن حیدر حیدر گفتن ها در خیابان آزادی در 25 بهمن اثر داشت نه در سفارتخانه یک ابر قدرت. ای وای بر ما که نشسته ایم و میدان را برای این جماعت وحشی باز گذاشته ایم تا هر غلطی که می خواهند انجام دهند و ما را در آتشی که روشن می کنند بسوزانند. هموطن، اسیر گرفته شدن 6 نفر در باغ قلهک به معنی اعلام جنگ است ، حضور نماینده ی اصولگرای سرشناس مجلس در بین ارازل اوباش بسیجی حکم تائیدیست بر دولتی بودن این حرکت، گزارش افتخار آمیز صدا و سیما و شکوهمند خواندن این حرکت تنها به معنی انداختن کبریتیست بر انبار باروت.


 باید کاری کرد، مطمعاً باشید اگر صدای من و تو در داخل به عنوان اعتراض بلند نشود صدای خارج بلند خواهد شد و شک نکنید که گوش همه ما را کر خواهد کرد. هموطن تا دیر نشده بیا برای نجات میهنمان کاری کنیم. 90/09/08 k1

Monday 28 November 2011

بیایید نگذاریم احساسات بر روی منطق سایه بی افکند



ای یار سبز من! 16 آذر را دوباره سبز می کنیم اما انتظار تظاهرات میلیونی را نکش که این تفکر تنها ضربه ایست به جنبشمان.


بیایید این سوال اساسی را از هم بپرسیم، زندگی در واقعیات جریان دارد یا در خواسته ها؟ یاران دبستانیِ در بندمان را از یاد نبرده ایم پس دعوت هایی برای 16 آذر سبزی دیگر فرستاده شده است که ستودنیست، اما می بینیم که بعضی از صحبت های پیرامون روز های آینده بیشتر حول احساسات می گردد تا منطق! آرمان های سبز من و تو به راستی که زیباست و تکرار شدنی، اما تنها با بیان آنها نمی توان دوباره آن ها را ساخت، این حرف هایمان دل هایی را سریع به وجد می آورد و در کنار آن انتظاری را می سازد که اگر بر آورده نشود دل های فراوانی را خواهد شکست. بیایید نگذاریم احساسات بر روی منطق سایه بی افکند،بیایید مردود ها را دوباره به آزمون نگذاریم، "بیایید این مثل را به یاد آوریم که آزموده را آزمودن خطاست". 16 آذر را سبز می کنیم، در دانشگاه ها دست هایمان را دوباره در هم گره می کنیم، صدایمان را دوباره یکی می کنیم تا دیکتاتور لحظه ای به خواب غفلت فرو نرود و این خیال باطل را لحظه ای به ذهنش وارد نکند که ما ندا را از یاد برده ایم اما بیا به کودتا چیان اجازه ندهیم که از اشتباهات کوچکمان پوتکی بسازند برای تخریب روحیه مردم. همه ما می دانیم که شرایط آن گونه نیست که 25 خرداد را حالا بسازیم، اما این 16 آذر زمینه ای خواهد شد برای 25 بهمنی دیگر، زمینه ای خواهد شد برای آزادی میر حسین. ریشه هایمان سبز است ، پس تبر های ظلم ما را نابود نخواهد کرد، بیایید در کنار سبز بودن کمی هم هوشیار باشیم..90/09/07  k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Sunday 27 November 2011

..اتحاد را از حصر واژه ها نجات دهید



آقای پهلوی و واحدی اتحاد و کنگره ملی زیباست اما تنها آن زمانی که از بند واژه ها رها شود! بدانید اصلاح طلبان هم با شما همراه می شوند!



من تنها در اندیشه ام قدرت طغیان یک سد آب را بیشتر از هر رودخانه ای می دانم، من تنها به مشت های گره خورده ی هموطنانم می اندیشم که تنها سبز نیستند و در کنار هم رنگین کمانی را شکل می دهند من تنها آن روز را تصور می کنم که بیانیه ای از طرف یک گروه بزرگ مخالفان ایرانی صادر می شود و آن می شود سر خط خبر ها! بگذار این بار سخنم را از انتها به ابتدا بیا ورم، بگذار برایت بگویم که چرا آن اصلاح طلب واقعی هم به ما خواهند پیوست، می خواهم برایت از میر حسینی بگویم که از تکرار واژه «دوران طلایی» به واژه ی «فراعنه ی زمان» در بیانیه ی آخرش رسید، می خواهم از کروبی بگویم که گفت «از این نظام نه اسلامیتی باقی مانده و نه جمهوریتی» ، همان کروبی که مشاور ارشدش به جمهوری اسلامی نه می گوید و آن قدر افکارش با شیخ ما زاویه ندارد که خانواده ی پیر در بند از او حمایت نکنند! من هم اصلاح طلبم، همه ی ما اصلاح طلبیم، اما تنها به این باور رسیده ایم که اصلاحات ما در پوسته ی این نظام نمی گنجد! اصلاح طلب عزیز، تو هم داری به این نظام نه می گویی، اما تعارف میکنی، می دانی که مشکل دولت سر کار آمده نیست، میدانی که این کرم از خود درخت است، اما کمی مماشات می کنی! می دانی اگر هزاران موسوی هم رئیس جمهور شوند نمی توانند قدرت های غیر قانونی خامنه ای را از آن بگیرند، می دانی که تیغ شورای نگهبان آن قدر تیز است که تنها همزادان لاریجانی ها به آن راه خواهند یافت! خودت می دانی که مافیایی به راه است و برای همین است که هر بار نامه ای می فرستی ، یک بار به وسیله نوری زاد و یک بار با خزعلی، اما باز کمی می ترسی، می گویی زندانی سیاسی باید آزاد شود، اما خودت را به خواب زده ای که این یعنی همان نه به جمهوری اسلامی!
گفته هایی شنیده شد و تنها لبخندی تلخ حاصل آن گشت، عده ای گفتند که چرا گیر داده اید به این و آن، چرا مردم فریبی می کنید! عده ای که هنوز به این فهم نرسیده اند که ما همه ی ایرانیان را در کنار هم می خواهیم، از جمهوری خواه و مشروطه خواه، از چپ و راست، از بنی صدری و دیگری.. ما تنها یک مشت می خواهیم که راهی برای رسیدن به آن نمانده جز گره کردن انگشتانمان! در این میان باید گله کرد ، باید ناراحت بود از آنانی که به این مهم اعتقاد دارند اما هر کدام به علتی از اقدام عملی آن پا پس می کشند! آقای پهلوی نگران آن نباش که می گویند به دنبال سلطنت از دست رفته اش است، آقای واحدی نگران آن یاران داخل و خارجت نباش که می خواهند تو را زیر فشار بگذارند، آقای شورای هماهنگی! نگران آن نباش که فردا به تو بگویند این ها همان ایادی استکبار و غرب بودند، به آزادی ایران بیاندیشید، من می دانم که وجدان شما منافع شخصی را به آزادی ایران نخواهد فروخت. ایران رنگارنگ است، سبز و سرخ و سفید، ایران در بند است، در بند افکار پلید، ایران در خطر است، خطر سقوط در پرتگاه ویرانی، پس بیایید همت کنید، بیایید در کنار هم بنشینیم و تنها به هدفمان بیاندیشیم، بیایید به آن صندوق رأی بیاندیشیم که برتری افکارمان را آن مشخص خواهد کرد ، نه ادعاهایمان. من و ما که صدایشان به گوش شما نمی رسد ، دستمان را به سمت شما دراز کرده ایم برای همراه شدن، برای یکی شدن، ما شما را صدا می کنیم برای آن فراخوانی که وقتی می گوید 16 آذر نزدیک است در ایران غوغایی به پا شود. به ابتدای متن رسیدم! اما بگذار بگویم، ما در آرزوهایمان غرق نشده ایم، ما در حال ساختن آرمان هایمان هستم پس با ما همراه شوید...90/09/06 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Friday 25 November 2011

برای آزادی، برای نجات میهن، باید به خیابان ها باز گردیم




نه فقط برای آزادی، برای نجات میهن از ویرانی،می خواهم دعوتت کنم به یک میهمانی!  16 آذر نزدیک است، بیایید غوغایی به پا کنیم.


چه آهنگ نا موزونیست آن لحضه ای که واژه ی «آزادی» را در کنار «ایرانِ ویران» می نوازند! می دانم هنوز هم در خلوت خود آن روز ها را به یاد می آوری ، روز های شور و خروش، روز هایی که با خون هایمان زمین را سبز می کردیم، آن روز هایی که برای آزادی از چنگال استبداد به میدان آمده بودیم. افسوس که به جای ما هر روز آن پلید اندیشانند که به آرزویشان نزدیک می شوند که همان ویرانی ایران است،آن ها توانستند با اخم ها و دهن کجی هایشان بهانه را به فرصت طلبانی بدهند که خیال شوم حمله به میهنم را در ذهن پرورش می دهند. تازیانه های این بد خواهان بر تن این ملت هنوز تمام نشده است که گرز های آتشین بالای سرمان به پرواز در آمده اند، عجب بخت شومی. بیا اینجا بنشین، می خواهم با تو کمی از آزادی و ایرانمان سخن بگویم، می خواهم برایت بگویم که تنها سبز بودن من و توست که ایران را آزاد می کند نه آن آتش بازی های خشم آلود که در سر می پرورانی، هموطنم، به اندیشه هایت سر و سامانی بده، از آسمان برایمان گل های سپیدِ صلح و آزادی را نخواهند ریخت، از آسمان برایمان ناله های مادران هدیه خواهد آمد، از آسمان سنگ های خرد شده ی تخت جمشید خواهد بارید. هموطن، یارانمان در بندند، همان هایی را می گویم که به دوران طلائی می اندیشیدند، آنها هم از یاران من هستند، چون در چنگال دشمنان من هستند، آن مشروطه خواه و جمهوری خواه، آن بی دین و بادین ، همه با من همراهند، من یار و یاور زیاد دارم! یک بار باید به افق نگریست، باید از بند سیاست و حزب خارج شد و به ایرانی آزاد و آباد اندیشید، باید به اتحاد اندیشید، باید به این اندیشید که در ایران آزاد، این رأی مردم خواهد بود که حرف اول و آخر را خواهد زد پس با من همراه شوید. می خواهم تو را به یک میهمانی دعوت کنم، می خواهیم دوباره با هم فریاد بزنیم   مــــــــــرگ بر دیکتاتور، اما این میهمانی بزرگ است و من تنهایی از پس آن بر نمی آیم، می خواهم از تو دعوت کنم که این بار هم میهمان باشی و هم صاحب مجلس،از تو می خواهم که همین حالا قلم سبزت را بر داری و شروع کنی به نوشتن، می خواهم که آن اسپری را بر داری و دوباره دیوار های شهر را سبز کنی، از تو می خواهم که به پشت بام ها بروی و همسایگانت را به این مهمانی دعوت کنی، از تو همت می خواهم ، از تو غیرت را طلب می کنم. با من همراه می شوی؟ بیا این میهمانی را ساعت 10 صبح 16 آذر آغاز کنیم و تا آن روز که ایران سبز می شود در خیابان ها به پای کوبی بنشینیم، هموطن، ایران تشنه است، تشنه ی آزادی، تشنه ی آبادانی، بیا با هم سیرابش کنیم.  90/08/23 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»  

Sunday 20 November 2011

بهار عربی یا زمستان همیشگی اسلام؟



بهار عربی نشان از رشد شعور سیاسی این کشورها نیست، بلکه تنها گواهیست بر روح زمستان گونه اسلام در مقابل دموکراسی!


چند ماهیست که کشور های عربی در فصل بهار گیر کرده اند! جالب اینجاست که تا به حال میوه ی بدست آمده از این بهار تأکید رهبران جدید لیبی بوده بر قانون چند همسری، عکس های دختری مصری بوده که برای فرار از تازیانه های فشار ها و تبعیض ها لباسش را به در آورده و البته آن خنجر را هم نباید فراموش کنیم که در ...  بگذریم!  تا به حال از خود پرسیده اید که چرا رخداد این اتفاقات تنها در کشور های اسلامیست؟ تا به حال به این اندیشیده اید که چرا کشور های اسلامی همیشه پای ثابت عقب افتادگی هستند؟! فارغ از احترامی که باید به عقیده های انسان ها گذاشت(که این یکی از اصول دموکراسیست)، اما این واقعیتیست که اسلام دینیست وا پسگرا و متحجر که به هیچ عنوان نتوانسته این مدعا را ثابت کند که همیشه در حال به روز کردن خود است. وحشی ترین اعمالی که می توان در حق بشریت روا داشت، در این دین سمبلیست از ..؟ براستی گردن زدن انسان ها و آویزان کردن آن ها از چوبه ی دار در این دین سمبلی از چیست؟! آیا چیزی به جز تحجر می تواند باشد؟ شاید بگویید که وقوع این انقلاب ها با حرف های من سنخیت دارد، اما من به این نتیجه رسیده ام که این بهار بر پایه ی فهم واقعی دموکراسی بنا نشده است، بلکه تنها نتیجه ی تبلیغات حذبیست علیه حذبی دیگر که با پر رنگ تر کردن فساد حکومت حاکم بر مردم،توانسته آن ها را به خیابان ها بکشاند. به نظر من این انقلاب ها شاید مسیر رسیدن به آزادی را برای مردمان آن کشور ها هموار کند اما به هیچ عنوان خط پایانی برای رسیدن به اهداف حقوق بشری نیست. به راستی که باید این موضوع را قبول داشته باشیم که ما ایرانیان هنوز هم از اعراب جلوتر هستیم و با حسابی سر انگشتی می توانم بگوییم که حداقل 32 سال پیش پا به این کج راهه نهاده ایم! دین اسلام روحی دیکتاتور گونه دارد که خود به آن در «امر به معروف و نهی از منکر» اذعان داشته است، خوش بختانه مردم ایران در حال گذار از این تحجر هستند، هر چند نمی توان گفت که کی به آن میزان پتانسیل مورد نیاز می رسند که با یک خیزش خود را رها کنند. دوستان عزیز و شاید اصلاح طلبانی که به اسلام معتقدید، اندیشه ها و باور هایتان را به خود محدود کنید و آن را در اعمال و رفتار اشخاص دیگران جویا نباشید. حتی دین اسلام هم می تواند خوب باشد ، اما تنها تا آن زمان که در حد جانمازتان است و نه در ابعاد یک حکومت، کمی بیشتر به این موضوع بیاندیشید...  90/08/29 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی» 

Wednesday 16 November 2011

البته من این حسن کبابی را دوست دارم ..!



ای کاش این «حسن کبابی» ما، به جای لوده بازی در آوردن برای زورکی معروف شدن، کمی هم درک سیاسی داشت!




دشمن دانا به از نادان دوست!/ حسن کبابی ما همین دوست بالاترینی مونه، بله آقای علیرضا رضایی معروف(!) رو می گم. قبل از هر چیزی ای کاش ما هم آنقدر جنبه داشتیم که کسی بهمون می گفت لوده و دم نمی زدیم! خلاصه ی داستان این که این دوست معروفمون (!) رو همه می شناسیم، با کلیپ ها پر بار و نوشته های جانانه که جداً پایه های این نظام رو سست کرده! البته ما از این دوستمون خاطرات دیگری هم داریم، یادمون هست که چگونه تو یکی از این کلیپ های پر بارشون میر حسین و بیانیه هاش رو به سخره گرفت. البته آزادی بیان است و آزادی اندیشه، اما ای کاش ما که اینقدر در امر سیاست خودمون رو درگیر کردیم،کمی هم از شعور سیاسیش بهره مند می شدیم!حسن کبابی جان، دوست گلم، اتحاد می دونی یعنی چی؟ کدام اتحاد بر محور یک شخص بنا شده! آن هم اتحادی که هنوز شکل نگرفته مبنایش را بر پایه دموکراسی و حقوق بشر گذاشته! نه شخص رضا پهلوی در این اتحاد اولویتی دارد و نه کسی بر کسِ دیگری ارجحیت دارد، مهم تنها جمع کردن تمام توان نیروی یک ملت در یک مشت است تا با آن این نظام را ضربه فنی کند. رفیق گلم، لازم نیست هر لینک و مطلبی که ارسال می کنی بر خلاف قوانین بالاترین اسمت را هم در آن ذکر کنی که معروف بشی، معروفیت که زوری زوری نیست، لازم نیست به هر چیزی دست بندازی تا در مرکز توجه قرار بگیری، من که می دانم تو ضعف شخصیتی نداری اما ما بقی پیش خود چه فکر می کنند؟! یاد یک داستانی افتادم از یکی از دوستان، تعریف می کرد که در زمان های دور، روستایی بود و در آن بچه شیطونی زندگی می کرد، این بچه هر کاری می کرد که اسمش را ببرند و در مرکز توجه باشد! حتی یک بار در کنار چشمه ی آب ولایت  پی ..ی  کرد!! خلاصه که رفیقِ طنز نویس من، این مطلب رو بخون، اما با لبخند، چون من آنقدر معروف نیستم که حرف هایم خریداری داشته باشد، تنها آن را در حد جسارتی به ساحت مقدست در نظر بگیر. موفق و پیروز باشی  90/08/25 k1

Tuesday 15 November 2011

عید ما جشن غدیر و فطر نیست




عید ما جشن غدیر و فطر نیست




چون که ما تاریخمان بر باد رفت  ،  هستی و فرهنگمان بر خاک رفت
کاوه و آرش همانجا خاک شد  ،  پهلوان کشورم عباس شد
جای کوروش را علی آمد گرفت  ،  کل آن آتشکده آتش گرفت
رستم سهراب ها گم می کنیم  ،  تازی ناموس خود بت می کنیم
نقش رستم، تخت جمشید خاک شد  ،  کربلا و کاظمین آباد شد
رستم و زرتشت را اگر دانی که چیست  ،  عید ما جشن غدیر و فطر نیست
ای عزیزان جملگی همت کنیم  ،  سنت اعراب خاکستر کنیم

Tuesday 8 November 2011

!ایستادگی در برابر باتوم ساده تر است یا موشک های جنگی؟


به جای سر دادن شعار های احساسی کلاهتان را قاضی کنید، ایستادگی در مقابل باتوم و گاز اشک آور ساده تر است یا ناو های جنگی و موشک های چند تنی؟!


"اگر به ایران حمله نظامی صورت گیرد، من ناچارم در کنار این نظام جنایت کار بایستم و از میهنم دفاع کنم!!"  از این دست اظهار نظر ها در این چند روز بسیار به گوش می رسد.  شرایط به سمت و سویی پیش می رود که روز به روز احتمال حمله به ایران به خود رنگ واقعیت می گیرد. ویرانی و کشتار مردم بی گناه، هدیه نا خواسته ی هر جنگ می باشد، بنابراین جنگ به هیچ عنوان نمی تواند برای ما مفید باشد، حال بیایید خود را به جای کشور های غربی قرار دهیم، آن ها با کشوری سر و کار دارند که مردم خود را به شدت سرکوب می کند و از حقوق بشر بویی نبرده است، با بیان طرح حکومت پارلمانی از یک دیکتاتوری پنهان به سمت یک دیکتاتوری با وجاهت قانونیست (!) و هیچ ابایی هم ندارد که بیان کند کشوری به نام اسرائیل باید نابود شود، حال اگر شما بودید با خطر دست یابی یک همچین حکومتی به سلاح اتمی چه می کردید؟! فارغ از درستی یا نادرستی این مطالب ، این واقعیتیست که اگر ملتی برای سرنوشت خود تصمیم نگیرد، دیگران وارد میدان می شوند و به نفع خود برای آن ها تصمیم گیری خواهند کرد. ایران با وجود جمهوری اسلامی در حال ویرانیست و جنگ به این ویرانی سرعت خواهد بخشید. باعث و بانی تمام این صحبت هایی که پیرامون کشورمان در جریان است و وضعیت اسفناک خود ما در داخل، این نظام است. تنها راه فرار از این جنگ و نجات میهن، بازگشت به خیابان هاست، بی شک زمانی که کشور های غربی این امر را محتمل بدانند که ممکن است فتنه ای به نام جمهوری اسلامی توسط مردم خود آن کشور از میان برود، دست نگه می دارند و به جای پرداخت هزینه ای سنگین (جنگ) به انتظار می نشینند و شاید هم در این امر مردم داخل را کمک کنند. در این روز ها ، بسیار لازم است که این مسئله را برای همه طرح کنید که ، ایستادگی در مقابل سگان ولایت با باتوم ها و گاز های اشک آورشان ساده تر است یا استادگی در مقابل ارتشی تا دندان مسلح با بمب های چند تنیشان که بر سرمان فرو می ریزند؟ جواب این سوال مشخص است، اما وقتی باقی نمانده و هر چه زود تر باید برای آن کاری کرد. باید هر چه سریع تر به اتحادی پایدار بر مبنای حقوق بشر دست یابیم و بی درنگ به خیابان ها باز گردیم، مناسبت ها برای بازگشت به خیابان ها کم نیست، هر چند ما خود مناسبتی تازه به عنوان 25 بهمن را در تقویم به یادگار گذاشته ایم و می توانیم از آن دست باز هم بیافرینیم. به اتحاد بیاندیشید و این را به یاد داشته باشید، «بی عملی ما به منزلهی نشان دادن چراغ سبز به غرب است برای آغاز جنگی سخت و ویران گر. 90/08/16  k1

                                                                                                             «به امید آزادی»

Friday 4 November 2011

!نامه ای به شاه عمامه دار




چه حقیر و کوچک است آن که به خود مغرور است، چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج، شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند


نامه ای به دیکتاتور: نمی دانم، شاید عقده های روز های دور تو را این گونه کرده است! تو را آیت الله می نامند ، می گویند نماینده ای از آن طرف، خودت هم به آن باور داری، اما ما هنوز به این امر پی نبردیم که تو مگر که هستی؟ نمی دانم آن لحظه که بالای منبر می نشینی و شروع به نصیحت کردن می کنی ، پیش خود چه فکر می کنی، شاید به حماقت مخاطبانت می خندی و شاید هم به آن ها آفرین می گویی که فهمیده اند تو دارای منبع لا یزال علم و معرفت و اندیشه و ادبی ؟!! البته ما چیز های دیگری فهمیده ایم ، فهمیده ایم که تو پستی ، آن قدر پست که برای فریب دادن ساده لوحان گاهی اشک می ریزی و از بدن ضعیفت مایع میگذاری، آن قدر حقیری که برای رسیدن به اهدافت چشم هایت را می بندی و راحت به دروغ بافی می پردازی، آن قدر کثیفی که از بی خردی جمعی سوء استفاده می کنی و سوار بر گردنشان شده ای و آن قدر .. نمی دانم چه بگویم، به کسی که دستور می دهد خون نداها را به زمین بریزند چه می توان گفت! آن روز هایی که سرت را بالا می گیری و به تکبر به مجیز گویانت آفرین آفرین می گویی، این را به یاد داشته باش که دیر یا زود به زیر خاک خواهی رفت، جایی می روی که تنها شنوندگان نصیحت هایت کرم ها خواهند و بود شاید هم سوسک ها، آن روز را به یاد بیاور که تو نیستی و تا نسل ها به تو لعن و نفرین می فرستند. جرمت خیلی سنگین است، تو برای خواسته های خودت، برای ارضای روح مریضت، یک کشور را ویران کردی، یک ملت را سیاه بخت کردی. نمی دانم چرا همیشه برایت احساس ترحم می کنم، شاید به خاطر این باشد که می دانم اگر عذر خواهی و التماس هم کنی، خیلی ها تو را نخواهند بخشید. یادت باشد این دنیا صفحه ی شطرنجیست، تو در آن شاه با عمامه شده ای و آن یکی سریاز فدائیت، اما در پایان همه در آن جعبه ی مرگ آرام می گیرید و در تاقچه ی تاریخ باقی می مانید. ای کاش تو هم کمی می اندیشیدی..  90/08/13 k1

Thursday 3 November 2011

صدای این سمفونی را می شنوی؟



شمارش ایام هم دشوار شده،حافظه ی ضعیفم می گوید می توانی بگویی نزدیک به یک سال است! عیبی ندارد،سمفونی به پا کردیم،از سبز و سرخ و سفید..

ناله های شبگیرت را می شنوم ای یار سبزم، نفس کشیدن هم دشوار می شود آن گاه که تنها موسیقی دلتنگی نواخته می شود. نه معصومند و نه پاک، نه ماورائی اند و نه آسمانی، تنها سبزند، سبزی که حتی درختان سرو هم به آن ها حسادت می کنند. در شناسنامه اش تاریخی را نگاشته اند که من تنها از آن در کتاب ها خوانده ام، اما با این حال حرف دل من را زمزمه می کردند. آزادی می خواستند و می خواهند، به تنگ آمدند از این همه ظلم همراهشان شدیم و خیابان های شهر را سبز کردیم، آسمان شب را سبز کردیم، دست هایمان سبز شد، زندگیمان سبز شد.. اما آن ها آنقدر سبز بودند که وقتی در کنارمان احساسشان نکردیم، پر هایمان ریخت، شیخ و میر امیدمان بودند. می گذرد این روزگار ای دوست من غم مخور، آهنگی دیگر در حال نواخته شدن است، سمفونی به پا کردیم، از سبز و سرخ و سفید، آهنگی از ایران، آهنگی از اتحاد. اشک هایت را پاک کن، همتی کن، این ایران برای ماست، برای توست، دلت را از همه ی کینه ها پاک کن، سفره ای پهن کن، می خواهیم همه کنار هم بنشینیم، می خواهیم دست هایمان را در هم گره کنیم و آزاد شویم، آزادشان می کنیم و نام «ندا» را بدون ترس در خیابان ها فریاد می کنیم. بر خیز هموطن، برخیز، به اتحاد بیاندیش، آزاد می شویم...  k1 90/08/12

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Wednesday 2 November 2011

خامنه ای و زوال عقلی



رهبر معظم انقلاب و زوال عقلی / خامنه ای: به زودی 100 سند معتبر ارائه خواهیم کرد و آبروی آمریکا را خواهیم برد!+فیلم



کهولت سن چیزی نیست که بتوان با قتل و تجاوز و ساخت کهریزک ها از آن فرار کرد. هر چه بیشتر از سن آقای خامنه ای می گذرد ایشان بیشتر خود شیفته می شوند،به طوری که این سرچشمه ی علم دانش همیشه حاضر است تا انسان های نادان فریب خورده را نصیحت کند و راه درست را پیش پای آنها بگذارد و حتی یک سخن جدید از کسی نپذیرد! امروز نوبت به نوجوانانی رسیده بود که با فکر های بیمار تغذیه شوند. سخنرانی ایراد شد، به مناسبت افتخار ملی در گروگان گیری! در قسمتی از این سخنرانی آقای خامنه ای سیاست پررو بازی را پیش گرفته و در جواب پرونده ترور سفیر عربستان در آمریکا وعده داد که به زودی 100 سند معتبر که نمی توان به آن خدشه وارد کرد را ارائه خواهند کرد و اثبات می کند که آمریکا پشت تمام ترور های انجام شده در ایران و منطقه است. جداً ادعای بزرگیست! از این رو این موضوع اهمیت می یابد که این یکی از معدود دفعاتیست که آقای خامنه ای به طور مستقیم وارد گود شده است و وعده ی چیزی را می دهد که در صورت تحقق نیافتن آن آبروی کل نظام و خود را یکجا به باد خواهد داد! حال فارق از صحت این ادعا، چند سوال در ذهن شکل می گیرد که این اسناد از کجا جمع آوری شده؟ آیا این 100 سند که تعداد آن کم نیست در چند روز به دست آمده؟ اگر چنین نیست چرا تا به حال آن ها افشا نشده است و در مقابل آمریکای جهان خوار از رویه ی مماشات بهره گرفته شده است؟! آیا طرح ترور سفیر عربستان این چنین جدی و مهم است که برای آن حاضر هستید چنین ادعایی کنید؟! آیا داشتن یک سند با مدارک و ارائه ی آن به دادگاه واقعی تر به نظر می آید و یا داشتند 100 سند بی نقص؟! ارسال نامه ای خشم آلود به آمریکا، درخواست برای عذر خواهی رسمی از ایران ، و حال طرح چنین مسئله ای از رهبر جمهوری اسلامی چنین سوالی را در ذهن ایجاد می کند که جداً جمهوری اسلامی در کدام نقش این سریال قرار گرفته؟ شخصیت بد یا شخصیت مظلوم؟!!!  K1 11/08/90