Sunday 27 November 2011

..اتحاد را از حصر واژه ها نجات دهید



آقای پهلوی و واحدی اتحاد و کنگره ملی زیباست اما تنها آن زمانی که از بند واژه ها رها شود! بدانید اصلاح طلبان هم با شما همراه می شوند!



من تنها در اندیشه ام قدرت طغیان یک سد آب را بیشتر از هر رودخانه ای می دانم، من تنها به مشت های گره خورده ی هموطنانم می اندیشم که تنها سبز نیستند و در کنار هم رنگین کمانی را شکل می دهند من تنها آن روز را تصور می کنم که بیانیه ای از طرف یک گروه بزرگ مخالفان ایرانی صادر می شود و آن می شود سر خط خبر ها! بگذار این بار سخنم را از انتها به ابتدا بیا ورم، بگذار برایت بگویم که چرا آن اصلاح طلب واقعی هم به ما خواهند پیوست، می خواهم برایت از میر حسینی بگویم که از تکرار واژه «دوران طلایی» به واژه ی «فراعنه ی زمان» در بیانیه ی آخرش رسید، می خواهم از کروبی بگویم که گفت «از این نظام نه اسلامیتی باقی مانده و نه جمهوریتی» ، همان کروبی که مشاور ارشدش به جمهوری اسلامی نه می گوید و آن قدر افکارش با شیخ ما زاویه ندارد که خانواده ی پیر در بند از او حمایت نکنند! من هم اصلاح طلبم، همه ی ما اصلاح طلبیم، اما تنها به این باور رسیده ایم که اصلاحات ما در پوسته ی این نظام نمی گنجد! اصلاح طلب عزیز، تو هم داری به این نظام نه می گویی، اما تعارف میکنی، می دانی که مشکل دولت سر کار آمده نیست، میدانی که این کرم از خود درخت است، اما کمی مماشات می کنی! می دانی اگر هزاران موسوی هم رئیس جمهور شوند نمی توانند قدرت های غیر قانونی خامنه ای را از آن بگیرند، می دانی که تیغ شورای نگهبان آن قدر تیز است که تنها همزادان لاریجانی ها به آن راه خواهند یافت! خودت می دانی که مافیایی به راه است و برای همین است که هر بار نامه ای می فرستی ، یک بار به وسیله نوری زاد و یک بار با خزعلی، اما باز کمی می ترسی، می گویی زندانی سیاسی باید آزاد شود، اما خودت را به خواب زده ای که این یعنی همان نه به جمهوری اسلامی!
گفته هایی شنیده شد و تنها لبخندی تلخ حاصل آن گشت، عده ای گفتند که چرا گیر داده اید به این و آن، چرا مردم فریبی می کنید! عده ای که هنوز به این فهم نرسیده اند که ما همه ی ایرانیان را در کنار هم می خواهیم، از جمهوری خواه و مشروطه خواه، از چپ و راست، از بنی صدری و دیگری.. ما تنها یک مشت می خواهیم که راهی برای رسیدن به آن نمانده جز گره کردن انگشتانمان! در این میان باید گله کرد ، باید ناراحت بود از آنانی که به این مهم اعتقاد دارند اما هر کدام به علتی از اقدام عملی آن پا پس می کشند! آقای پهلوی نگران آن نباش که می گویند به دنبال سلطنت از دست رفته اش است، آقای واحدی نگران آن یاران داخل و خارجت نباش که می خواهند تو را زیر فشار بگذارند، آقای شورای هماهنگی! نگران آن نباش که فردا به تو بگویند این ها همان ایادی استکبار و غرب بودند، به آزادی ایران بیاندیشید، من می دانم که وجدان شما منافع شخصی را به آزادی ایران نخواهد فروخت. ایران رنگارنگ است، سبز و سرخ و سفید، ایران در بند است، در بند افکار پلید، ایران در خطر است، خطر سقوط در پرتگاه ویرانی، پس بیایید همت کنید، بیایید در کنار هم بنشینیم و تنها به هدفمان بیاندیشیم، بیایید به آن صندوق رأی بیاندیشیم که برتری افکارمان را آن مشخص خواهد کرد ، نه ادعاهایمان. من و ما که صدایشان به گوش شما نمی رسد ، دستمان را به سمت شما دراز کرده ایم برای همراه شدن، برای یکی شدن، ما شما را صدا می کنیم برای آن فراخوانی که وقتی می گوید 16 آذر نزدیک است در ایران غوغایی به پا شود. به ابتدای متن رسیدم! اما بگذار بگویم، ما در آرزوهایمان غرق نشده ایم، ما در حال ساختن آرمان هایمان هستم پس با ما همراه شوید...90/09/06 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

2 comments:

  1. سپاسگذرم عزیز جان.
    ،این چیزی که نوشتی عالی است . ما باید آنقدر بگوییم که اپوزیسیون صدایمان را بشنود. این جملات تو باید در .قلب و زبان تک تک ما جریان یابد
    ما می توانیم. به امید ان روز

    ReplyDelete
  2. سلام عزیز جان
    ما هم باور داریم. با تمام بودن ام موافقم. باید این حرف ها با قلب و زبان مان در تمام ایران جریان پیدا کند تا اپوزیسیون هم صدای مان را بشنود.

    سپاسگذارم و به امید آن روز

    ReplyDelete