Tuesday, 25 October 2011

!این انتظار آزادی نیست، انتظار تبر است



اشتباه نکن، فکر نکن که آزادی! تو هم 250 روزیست که در حـصـری، حال می خواهی سبز باشی یامشروطه خواه یا ...

اگر فکر می کنی که آزادی خواهی،اگر از وضعیت ایرانمان به تنگ آمدی، بدان که روی سخنم با توست! بی شک هیچ گاه فکر نمی کردی کسانی بتوانند به این راحتی تو را به بند بکشند! اما تو که به خیال خود آزادی و در حال خواندن این چند خط نوشته، چرا به تو می گویم زندانی؟! جنگلی سبز را تصور کن و عده ای تبر به دست را که به آن حمله ور شدند، آن ها شروع می کنند به قطع این درختان سبز، تبر ها بالا می آید و هر بار که پایین می آیند درختی را بر زمین می اندازد، همیشه از درخت اول آغاز می شود و تا رسیدن به آخرین درخت ادامه می یابد .من و تو همان درختانیم که در انتظار آن تبر نشسته ایم، من و تو اندیشه مان به اسارت گرفته شده، آن که به مانند من و تو می اندیشید به جرم آن گونه اندیشیدن در کنج تنهایی زندان در حال مبارزه است، از کوهیار گرفته تا میر حسین. کافیست کمی در میان اسم ها چرخ بزنی تا اندیشه ات را در زندان ها بیابی! پس تو هم زندانی هستی ، تو هم در بندی، اما افسوس مخور و غمگین مباش،  همیشه می توان شرایط را تغییر داد. اندیشه هایمان یا در حصر اند، یا در زندان و یا در انفرادی، شاید هم در انتظار رسیدن به خط پایان زندگی، تا من و تو با هم یکی نشویم ، همین روزگار ادامه خواهد یافت، باید بلند شد، دوباره آغاز کرد، برای یک هدف که آن هم نابودی ظلم ستم است. بی تفاوتی من و تو به مانند فریادیست که می گوید من از در زندان بودن راضیم، اما نه، بی تفاوت نیستی، شاید بهتر باشد بگویم ، بی عملی من و تو ، ترس بیهودهء من و تو. اگر آزادی را می خواهی ، به اتحاد بیاندیش، به این بیاندیش که همه یک مشکل داریم و همه باید بر علیه آن به پا خیزیم. نترس، تنها نیستی، همه با هم دوباره باید آغاز کنیم، نباید بگذاریم که این عدد ها و این خبر ها برایمان عادی شود. من و تو نمی خواهیم در زندان باشیم پس همت کن..   90/08/03 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

No comments:

Post a Comment