Saturday 29 October 2011

آزادی را تنها به واژه ای در ذهنت محصور نکن



هی رفیق! اگه حاضر نیستی به خاطرش از جانت بگذری، پس واژه ای به نام «آزادی» را از ذهنت پاک کن.

آه.. های پی در پی، افسوس های بی ثمر، ناسزا گفتن به زمونه! این ها بخش های جدا ناپذیر زندگی روزانه بعضی از ما شده!آزادی را به اندازه واژه ای کوچک کرده ایم و آن را در افکار خود به حصر کشیده ایم!  عجب حکایت عجیبی داریم بعضی از ما، آزادی را می خواهیم زندگی کنیم، می خواهیم لمسش کنیم و آن را دوستش داریم اما حاضر نیستیم برایش کمترین هزینه ای بدهیم! هر روز در فیسبوک حرفی زیبا زیبا به زبان می آوریم از آزادی و شیرینی هایش،اما همین، تنها برایش یک جمله ارسال می کنیم! می دانی ما مردمی شده ایم که به دیگران خرده می گیریم که چرا هیچ کاری نمی کنید؟ به دیگران می گوییم اگر توان آن را نداری که از پس هزینه های زندگی ات بر بیایی، چرا بدین وضع اسفناک اعتراض نمی کنی؟ به آن یکی می گوییم، مگر تو از ارزش های انسانیت چیزی نمی دانی که اجازه می دهی به مانند بردگان با تو رفتار کنند؟ در تاکسی از قبض های آمده می نالیم، اما سر ماه با هزار مشقت هزینه اش را تهیه می کنیم و دوباره در بانک ها صف می ایستیم برای پرداختش! عجیب است، می دانیم هر چه به سرمان می آید به خاطر نظام ولایت مطلقه فقیه است، می دانیم که عده غیر ایرانی خاک ایران را به توبره کشیده اند و هر روز آن را به یغما می برند، اما باز هم حاضر نیستیم از شرشان خلاص شویم! حال پیش خودت می گویی این حرف ها که چه ! چه باید کنیم تا به آزادی برسیم؟ اول باید از خودمان شروع کنیم و سعی کنیم کمی شجاع باشیم، باید کمی به خود یاد آوری کنیم که عزیزانی که با خونشان زمین را گلگون کردند و حال در زندان ها به سر می برند همه افرادی بودند به مانند من و تو، همه ی آن ها زندگی داشتند و خانواده ای، همه ی آن ها چیز های با ارزشی داشتند، اما با ارزش ترین آن ها آزادی بود که برایش پا به میدان گذاشتند. حق با توست، یک دست صدا ندارد، پس آلترناتیوی قوی می خواهیم برای سرنگونی این نظام، آلترناتیوی که همه را در کنار هم جمع کند برای یک هدف مشترک، فارق از اختلاف نظر ها باید به مشترکات پرداخت، که آن هم دشمنی همه ی ما با این نظام است. اتـــــــحـــــاد، آن چیزیست به آن نیاز داریم، اتحاد آن چیزیست که با آزادیمان گره خورده، هیچ فرقی ندارد این اتحاد را در کنگره ای ملی به دست بیاوریم یا در فیسبوکمان،  باید در دل هایمان به اتحاد برسیم، اگر دل های من و تو با هم نزدیک باشد، دیگر اسلحه ی نفاق بر روی من و تو کار ساز نیست. آن روز را تصور کن که کسی به میان می آید برای تفرقه افکنی و به حاشیه بردن خواست های واقعی و ما همه با هم، فارق از نوع خواسته ی دلمان، تنها سخن از اتحاد بگوییم و سخن از آزادی. روزی ایران آزاد خواهد شد، پس به آن اتحاد دست پیدا خواهیم کرد.
 یاد بگیریم که به جای آن که بگوییم نیمه شب تاریکیست، بگوییم آفتاب به زودی دوباره طلوع خواهد کرد.. k1  90/08/07

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Tuesday 25 October 2011

!این انتظار آزادی نیست، انتظار تبر است



اشتباه نکن، فکر نکن که آزادی! تو هم 250 روزیست که در حـصـری، حال می خواهی سبز باشی یامشروطه خواه یا ...

اگر فکر می کنی که آزادی خواهی،اگر از وضعیت ایرانمان به تنگ آمدی، بدان که روی سخنم با توست! بی شک هیچ گاه فکر نمی کردی کسانی بتوانند به این راحتی تو را به بند بکشند! اما تو که به خیال خود آزادی و در حال خواندن این چند خط نوشته، چرا به تو می گویم زندانی؟! جنگلی سبز را تصور کن و عده ای تبر به دست را که به آن حمله ور شدند، آن ها شروع می کنند به قطع این درختان سبز، تبر ها بالا می آید و هر بار که پایین می آیند درختی را بر زمین می اندازد، همیشه از درخت اول آغاز می شود و تا رسیدن به آخرین درخت ادامه می یابد .من و تو همان درختانیم که در انتظار آن تبر نشسته ایم، من و تو اندیشه مان به اسارت گرفته شده، آن که به مانند من و تو می اندیشید به جرم آن گونه اندیشیدن در کنج تنهایی زندان در حال مبارزه است، از کوهیار گرفته تا میر حسین. کافیست کمی در میان اسم ها چرخ بزنی تا اندیشه ات را در زندان ها بیابی! پس تو هم زندانی هستی ، تو هم در بندی، اما افسوس مخور و غمگین مباش،  همیشه می توان شرایط را تغییر داد. اندیشه هایمان یا در حصر اند، یا در زندان و یا در انفرادی، شاید هم در انتظار رسیدن به خط پایان زندگی، تا من و تو با هم یکی نشویم ، همین روزگار ادامه خواهد یافت، باید بلند شد، دوباره آغاز کرد، برای یک هدف که آن هم نابودی ظلم ستم است. بی تفاوتی من و تو به مانند فریادیست که می گوید من از در زندان بودن راضیم، اما نه، بی تفاوت نیستی، شاید بهتر باشد بگویم ، بی عملی من و تو ، ترس بیهودهء من و تو. اگر آزادی را می خواهی ، به اتحاد بیاندیش، به این بیاندیش که همه یک مشکل داریم و همه باید بر علیه آن به پا خیزیم. نترس، تنها نیستی، همه با هم دوباره باید آغاز کنیم، نباید بگذاریم که این عدد ها و این خبر ها برایمان عادی شود. من و تو نمی خواهیم در زندان باشیم پس همت کن..   90/08/03 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Thursday 20 October 2011

!لیبی را خدا آزاد نکرد



ما ایرانی ها باید به یاد داشته باشیم که لیبی را خدا آزاد نـــکرد، مردمانش آزادش کردند!

با تو موافقم، به راستی زیباست، حتی نگریستن به شادی مردمی که با زحمت آزادی را به دست آوردند دل انگیز است. لیبی را خدا آزاد نکرد، لیبی با خون های ریخته شده جوانانش آزاد شد، لیبی با همت و غیرت مردمانش آزاد شد، لیبی خواست و توانست، لیبی خسته نشد و از پای نیافتاد، لیبی از نعره های شعبان بی مخ هایش نترسید، آن مرد و زن لیبیایی جانش را بدست گرفت و هم قسم شد که آزادی را به دست بیاورد، به دست آورد، هر چند بعضی از همرزمانش دیگر پیش او نیستند که با هم به پایکوبی به پردازند. هموطنم ، من و تو هم در بندیم، اسیر افرادی که از نام ایران و ایرانی فراری اند، اسیر کسانی که خون مردم را در شیشه می کنند تا تنها به خواسته های خود دست پیدا کنند. من و تو نشان داده ایم که هم غیرت داریم و هم قدرت، اما خسته شدیم، شاید از اول مسیرمان را درست انتخاب نکرده بودیم، اما حالا دیگر می دانیم که آزادیمان گره خورده با سرنگونی این نظام ولایت مطلقه، مسیرمان مشخص است، باید دوباره همت کنیم، قسم به خون ندا و سهراب، قسم به خون محمد، ما هم می توانیم ، تنها باید دوباره همت کنیم و پا به میدان بگذاریم. نترس، در این راه تنها نخواهی بود، امثال من زیاد اند و در کنار تو خواهند ایستاد، فراموش نکن، تا من و تو نخواهیم، حتی خدا هم برایمان کاری نخواهد کرد! 90/07/28 k1
                                                           
                                                                                                           «به امید آزادی»

دیکتاتور، قذافی کشته شد



حتی تصور آن روز که ما هم به مانند لیبیایی ها جشن آزادی بگیریم شیرین است.دیکتاتور بترس، قذافی کشته شد


خامنه ای، دیکتاتور ایران، ای کسی که خودت را بر منصب خدایی گذاشتی و تنها مجیز گویان دور و اطرافت را می بینی. از قذافی چیزی باقی نمانده جز آن عکس یادگاری اش با تو و جسدی خون آلود. او هم می پنداشت که رویین تن است و غرق خون شدن تنها برای مردم بی گناهیست که آزادی را فریاد می زنند. او هم مردمانش را ندید، او هم کشت، به مانند ندا جوانانش را در خیابان ها به خاک و خون کشید، او هم مردمانش را کوچک و بی ارزش می نامید، او هم خود را دانای کل می دانست، او هم اطرافیانی داشت که او را قدیس می پنداشتند و لحظه ای از چاپلوسی دست بر نمی داشتند، او هم فدائیانی داشت به مانند تو که دوست دارانت فریاد می زنند جانم فدای رهبر! همه را یا دستگیر کردند، یا به سزای اعمالشان رساندن، این هم از عاقبت خود او ، او که به مانند تو فکر می کرد ماورائیست! کمی بترس، کمی عبرت بگیر، نمی خواهم به عاقبت مرگش بی اندیشی، تنها می خواهم به بدنامی اش فکر کنی، تنها آن روزی را ببین که آیندگان چه در وصفت می گویند، یک بار هم که شده دست از نصیحت دیگران بر دار و خود گوش به نصحیت بده  ای دانای کل! پایان نزدیک است، مراقب باش. 90/07/28 k1

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Saturday 15 October 2011

شاید روی سخن میر حسین با رضا پهلویست



شاید این پیام برای رضا پهلوی باشد/ میرحسین : هرکس ، هرجا از حق و قانون دفاع کند، عضو جنبش سبز است


سکولار دموکراسی را می پسندم و تا به حال رضا پهلوی را رو در رو خود احساس نکرده ام و فکر می کنم با کمک او می توانیم به یک اتحاد فراگیر دست پیدا کنیم، برای دست یابی به یک هدف متعالی که آن آزادی است. این مرد را این گونه شناخته ام که به اصول حقوق بشر، آزادی و حق انتخاب ملت ها احترام می گذارد، فارق از تمایلات سیاسی خودش، این برخورد برخورد یک انسان آزاده است که انتخاب نهایی را به صندوق های رأی سپرده و آن را بر عهده ملت ها گذاشته. من به عنوان کسی که خودم رو یکی از اعضای کوچک جنبش سبز می دانم، از داشتن هموطنی فرهیخته به نام رضا پهلوی به خود می بالم و این امید را در دل روشن دیده ام که موسوی ها کم نیستند، انسان های آزاده و آزادی خواه کم نیستند.امیدوارم از هر رنگ که هستیم، سبز و سکولار، مشروطه خواه و سلطنت طلب، دموکرات و جمهوری خواه، همه و همه به این شعور سیاسی رسیده باشیم که راه آزادیمان به اتحادمان گره خورده است و انتخاب نظام آینده را به صندوق های رأی بسپاریم.90/07/23 k1 

                                                                                                                        «به امید آزادی»

Friday 14 October 2011

!باید از بدترین شرایط هم بهره جست




طرح اتهام آمریکا برای ترور، گزارش اخیر آژانس اتمی و اظهارات سناتور مک کین، فرصتیست که اگر استفاده نشود تبدیل به فاجعه خواهد شد!

من در تعجبم که چرا اپوزوسیون ها و سیاستمدارانشان در این شرایط سکوت اختیار کرده اند و در بهترین شرایط به تحلیل موضوع پرداخته اند، آن هم بدون هیچ مدرکی برای اثبات یا رد موضوع! حتماً تا به حال این خبر ها را شندیده اید: «اوباما: اگر کوچکترین ترديدی در نقش ايران در موضوع ترور سفیر عربستان داشتيم، هرگز موضوع را علنی نمی‌كردیم» و «آژانس بين‌المللی انرژی اتمی: برنامه هسته‌ای ايران جنبه نظامی دارد» زمانی که چنین اخبار مهمی در سطح اول دیپلماسی بین المللی مطرح می شود حتماً باید گوش به زنگ بود و آن را جدی گرفت.و فارغ از این که آیا این ادعا ها صحت دارند یا خیر باید آن را قبول کنیم که این موضوع ها مطرح شده و پیامد هایی در پی خواهد داشت. کمترین پیامد آن تحریم های بیشتر است و در بدترین نگرش حمله ی نظامی به ایران صورت خواهد گرفت. حال باید این سوال را از خود بپرسیم که چگونه می توان از این شرایط برای مردم ایران بهره جست؟ واقعیت این است که با تمام اعتراضاتی که صورت گرفت و سرکوب شد تنها تحریم هایی برای جمهوری اسلامی وضع شد که زیاد کار ساز نبوده است و این نظام به راحتی تنوانسته تا به اینجا نفت خود را صادر کند و با استفاده از پول حاصل از آن به زورگویی در منطقه و در داخل بپردازد. در این شرایط که جمهوری اسلامی در تدافعی ترین حالت خود قرار دارد و هر لحظه احساس خطر می کند، اندیشمندان سیاسی باید از این شرایط استفاده کنند. دیروز در خبری آمده بود که سناتور مک کین به دولت اوباما تاخته بودند که باید از مردم ایران در سال 2009 حمایت می کردند، این بدین معنیست که در این شرایط اگر حرکتی از طرف مردم صورت بگیرد در شرایط فعلی می توان به شدت از آن حمایت کرد. عزیزان این واقعیتیست که اگر نتوانیم پایه های این نظام را سست کنیم آن را از میدان به در کنیم این کار توسط نیرو های خارجی صورت خواهد گرفت که به نفع هیچ یک از ما نیست و کمترین ضرر آن کشته شدن مردم بی گناه خواهد بود از بین رفتن زیر ساخت های کشور! من از این طریق سعی دارم از شخصیت های مخالف نظام دعوت کنم که از حالت انفعال به سرعت خارج شوند و با تکیه بر عقل جمعی موتور اعتراضی ملت را به سرعت به حرکت در بیاورند تا بتوانیم از شرایط پیش آمده به نفع خود استفاده کنیم. 90/07/22 K1
                                                           
                                                                                                            «به امید آزادی» 

Wednesday 12 October 2011

!خامنه ای و تلاشش برای نابودی ایران



آقای خامنه ای آمدی آب روابط آمریکا و عربستان را گل آلود کنی و ماهیگیری کنی، اشتباهی ایران را به آتش کشیدی!

واقعاً لازم می دونم به شما تبریک بگویم با همین فرمان ادامه دهید به زودی ایران نابود خواهد شد. بعد از افتضاح ارسال محموله به نیجریه این پروژه بکر ترین کاری بود که با آن می شد ایران را به نابودی سوق داد، کم با برای برنامه هسته ایتان ایران را در معرض تهدیدات نظامی قرار داده بودید حال باید این مسائل را هم به آن اضافه کنیم! همه می دانیم که با ایران و ایرانی به شدت مشکل دارید، اما واقعاً فکر نمی کردیم برای این عقده گشایی دست به چنین کاری بزنید! خواهش می کنم کتمان نکنید، همه می دانیم که سپاه به دست خود شما و گل پسرتون آغا مجتبی، رهبری و اداره می شود! البته این فکر در صورت عملی شدن بسیار به نفعتون بود و می توانستید از تنش به دست آمده بین آمریکا و عربستان استفاده کنید و به ماهیگیری بپردازید اما واقعاًً اسمی به نام سی آی ای را قبلاً نشنیده بودید؟ یعنی واقعاً آن ها را از سربازان گمنام خودتان هم ضعیف تر تصور کرده بودید؟ می خواستید با این کار بحرین را به دست بگیرید و آن را حیاط خلوت خود کنید و بیداری اسلامیتان را رنگ لعاب ببخشید،اما اشتباهی گندی جدید زدید به نام ایران! ناراحتیم از این است که در آینده نمی گویند جمهوری اسلامی با سران فاشیست و عقب افتاده اش چنین حرف هایی زده اند و چنین تصمیماتی گرفته اند، می گویند ایران فلان کار را کرد! ناراحتیم از این است که اگر آتش جنگی را روشن کنید تنها خودتان در آن نمی سوزید بلکه ایران و ایرانی را به آتش خواهید کشید! تنها کم مانده که نقش شما هم در ترور رفیق حریری مشخص شود تا دیگر کلکسیون کثافت کاری هایتان در جوامع بین و الملل تکمیل شود. البته بگذارید یک مورد را هم اضافه کنم، تقریباً چیزی نمانده که تحریم نشده باشد، یادتان باشد که بعد از تحریم نوبت حمله نظامیست. این واقعیتیست که یا خودمان از پس شما ها بر خواهیم آمد و سرنگونتان می کنیم یا اگر نتوانستیم دیگر بیشتر از این قابل تحمل نیستسد و دنیای خارج شما را سرنگون خواهد کرد! با تنفر فروان خدمت شما و دار و دسته k1  20/07/90  !    

                                                                                                                                «به امید آزادی»


Monday 10 October 2011

آفتاب گرم اتحاد به زودی طلوع خواهد کرد



آفتاب گرم اتحاد به زودی طلوع خواهد کرد، دیکتاتور سلام کردن را تمرین کن، پایان نزدیک است!

دیکتاتور، صدای خروش دوباره را می شنوی؟ بزودی همه با هم یکی می شویم برای یک هدف که آن سرنگونی توست، برایت خبر بدی دارم این پیام را بخوان! « از هم میهنان آزاده ام بار دیگر می خواهم که برای آزادی نه تنها میرحسین موسوی، مهدی کروبی و همسرانشان، بلکه آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران در این راه با اتحاد وسیع تری تلاش کنند» این پیام کسی است که آن را برچسب کرده بودی برای تفرقه اندازی، تعجب نکن رضا پهلوی این پیام را برای ایرانیان فرستاده،نه برای به دست آوردن پادشاهی، تنها به برای به دست آوردن آزادی ایران، خواستار اتحاد تمام مخالفانست، همان خواسته ای که مجتبی واحدی چندیست به دنبال آن در سفرهاست، همان خواسته ای که بسیاری از ما به دنبال آنیم. برایت متأسفم، آخر داستانت نزدیک است. آن روزی که اتحاد ما کامل شود، آن روزی که کنگره ملی مان را شکل دهیم ، آن روزی که تمام مخالفانت با احترام در کنار هم بنشینند، آن روز روزِ خداحافظی توست، روزی که گرمی دلنشینش را احساس می کنم، روزی که در همین نزدیکیهاست. به افق بنگر، در همین نزدیکیست روزی که تو را همه با هم به پایین می کشانیم ، به زودی آن روز می رسد که همه آزادانه حرف هایمان را بیان کنیم و انتخاب را به صندوق های رأی بسپاریم. خوشحالم برای هم میهنانم و اندوهگینم  برای تو، که حتی اگر به چنگ من و ما نیافتی، لکه ننگی را همیشه به دوش خواهی کشید، لکه ننگی که در تاریخ در کنار اسمت یاد خواهد شد. دیکتاتور سلام کردن را تمرین کن، به زودی باید به پایان سلام کنی!  18/07/90 K1

                                                                                                                         «به امید آزادی»

Sunday 9 October 2011

!درود بر تمام انسان های شجاع، درود بر خزعلی


نظام و صحبت های کوبنده مهدی خزعلی: آقای احمدی نژاد غده ی سرطانی است و باید برداشته شود!/درود بر خزعلی+فیلم کامل مصاحبه


به راستی اولین باریست که این گونه شیفته ی یک مرد مذهبی شده ام، کسی که ترسی از هیچ کس ندارد و به دور از احتیاط تمام واقعیات را بیان می کند. در مصاحبه برنامه پارازیت، ایشان صحبت هایی انجام دادند تاریخی و دندان شکن. مهدی خزعلی:« بنده معتقد هستم که آقای احمدی نژاد نمی تواند این دوره ریاست جمهوری را به پایان برساند و مجلس آن را استیضاح خواهد نمود، البته ایشان هم بی کار نخواهد نشست و یک سری اطلاعات را از آقایان منتشر خواهد کرد و اما بنده از آقایان می خواهم که نترسند و این غده ی سرطانی را جراحی کنند که کشور به شدت در خطر است   بنده اعتقاد دارم عده ای چون دیدند که آقای احمدی نژاد با کار های نا بخردانه خود نظام را از بین خواهد برد به او رأی دادند. من از داستان سال 67 اطلاعی نداشتم، در آن زمان  بنده بسیجی بودم که از جبهه باز گشته بودم از همه جا بی خبر، این واقعیتی است که بنده هم زمانی که اطلاعات جدید را به دست آوردم دیدم نسبت به مسائل تغییر کرد. بنده معتقد هستم که عده ای بسیاری در این نظام هستند که اطلاعات غلط دریافت می کند و تمام واقعیات را نمی دانند- من 3 بند در زندان را درک کرده ام یکی بند 240 است که واویلاست! سلول هایی در ابعاد 160 سانتی متر در 2 متر خورده ای است، در وسط این بند شما سطلی فلزی می بینید که من به ابتدا فکر می کردم سطل زباله ست اما بعد که آن را باز کردم دیدم مدفوع های انسانی خشک شده داخل آن است، این بند ها هیچ تهویه ای ندارند -  وضع در بند 209 بهتر است اما باز هم فضایی نیست که در آنجا انسان را نگه داشت و به نظر بنده اگر گوسفند را هم در آنجا نگه داریم به گوسفند اهانت شده است   و اما بند 350 وضعیت بهتری دارد. من را شکنجه نکردند غیر از دسگیری نوبت آخر که من را کف ماشین گذاشتند و پا بر روی گردنم قرار دادند، اما در نوبت دوم بنده صدای زجه هایی را اتاق های بازجویی نزدیک خودم می شنیدم،اما چیزی که بسیار بر روی من تأثیر بد گذاشت صحنه ای بود که دیدم زن زندانی به پای دو مرد افتاده و التماس می کند که آن را به جایی نبرند.من یک مسلمان شیعه هستم و به حکومت دینی اعتقاد دارم اما بر این معتقدم که تمام گروه های دیگر با اندیشه های متفاوت باید محترم باشند و نمی توان حکومتی را به مردم تحمیل کرد.»
این ها بخشی از صحبت های مهدی خزعلی با غیرت بود، بد نیست به بعضی از دوستان و افراد داخل کشور یاد آور شویم که این طور صحبت کردن ها نیاز به شهامت دارد و بهانه های آن ها از طرف مردم قابل قبول نخواهد بود. مهدی خزعلی عزیز هم اکنون در تهران است و امیدوارم که مشکلی برای ایشون پیش نیاد. 17/07/90 K1  

                                                                                                          «به امید آزادی»

Friday 7 October 2011

!استیو جابز و مردم ایران



این مردم عجیب برای «استیو جابز» به ماتم نشسته اما بدبختی هایی که دارد ذره ای ناراحتش نمی کند!


انقلابی به پا شده، موج عظیمی از اندوه و غم! ملت شهید پرور ایران برای یک نخبه ی خارجی به سوگ نشسته اند! گویی تا به حال غم اندوهی به سراغشان نیامده، گویی قتل هدی صابر و هاله راندیده، گویی اصلاً نشنیده که شخصی در میدان انقلاب خودش را به آتش کشیده، انگار خبر ندارد که جماعتی خونش را در شیشه کرده اند و به راحتی در حال بالاکشیدن اموالش هستند! ملتی که قتل و اعدام و شکنجه و زندانی های بی گناه غمگینش نمی کند اما مرگ یک نابغه که اکثراً حتی یک بار هم حرف هایش را نشنیده اند آنها را ماتم زده کرده! ملتی داریم که دخترانش را در خیابان ها به باد کتک می گیرند و برای آن کاری نمی کند اما با افتخار عکس پروفایل های فیسبوکشان را برای استیو جابز تغییر می دهند و همگی پست های ابراز تأسف می فرستند. براستی که مردم عجیبی هستیم! به این برخورد های دوگانه چه می شود گفت؟ اگر آنقدر فرهیخته و با فرهنگ هستیم که برای یک نخبه ی علمی به سوگ می نشینیم آیا نباید برای بدبختی خودمان هم به سوگ بنشینیم؟ ما کم غم غصه داریم؟ کی می خواهیم از این خواب بیدار شویم؟! 15/07/1390 k1

Monday 3 October 2011

کیهان رسانه ای کثیف که با پول مردم دروغ پراکنی می کند



در ادامه جنگ گرگها/ سایت افشاگر دولت: ما یقین داریم که مدیریت محترم کیهان دریافتی میلیاردی از بیت المال مسلمین دارد

«آقای شریعتمداری، در همین سایت شما را حسین بازجو خطاب کردند..»، «لطفا به پشتوانه سرمایه صدها میلیاردی کیهان که متعلق به جیب شما نیست به ما فخر نفروشید و قوت بازوی پهلوانی ننمایید» این ها بخشی از نوشته ی سایت «دولت ما» است. سایتی که به تازگی مدارکی افشاگرانه در باره ی مدرک دکترای تقلبی احمد توکلی منتشر کرده است. به نظر می آید که تشنگان قدرت و ستمگران این نظام کثیف این بار شمشیر ها را برای یکدیگر از قلاف بیرون کشیده اند.داستان از آنجا شروع شد که این سایت درباره ی بدهی میلیاردی کیهان به تأمین اجتماعی مطلبی نوشت و کیهان مانند همیشه جواب داد! این سایت در جوابیه ای به روزنامه ی کیهان که آن ها را رسانه مشائی نامیده و آن ها را جریان انحرافی خوانده با متنی محترمانه و نرم به کوبیدن روزنامه کیهان پرداخته، دولت ما: «درخواست می کنیم که همت بفرمایند و با پول جیب مبارک روزنامه ای راه اندازی فرموده به دکه بفرستند تا مشخص شود در عرصه رقابت برابر رسانه ای چند مرده حلاج است و روزنامه وزین خصوصی ایشان چند شماره دوام خواهد آورد!» در جای دیگر این سایت این گونه می نویسد: «همچنین "دولت ما" نمی داند که رسانه های مورد ادعای کیهان از بیت المال چیزی دریافت می کنند یا نه اما یقین دارد که مدیریت محترم کیهان دریافتی میلیاردی از بیت المال مسلمین دارد و به همین دلیل کمر به نابودی موسسه عظیم فرهنگی مطبوعاتی کیهان که سرمایه ملی است بسته است. قطعا اگر کیهان موسسه ای خصوصی بود و بقای خود را در گرو رضایت مردم می دید عملکردی متفاوت داشت.»
اینجا ایران است و هر یک از غارتگران در آن ادعای پاکی دارند و این انسان های با خدا تنها زمانی به افشاگری می پردازند که  که کسی گند کاری هایشان را نمایان کند. امیدوارم این انسان های مطهر بیش از پیش به افشاگری بپردازند. K1  11/07/1390