Pages

Friday 17 February 2012

جنبش سبز و سر و بدنی نا همگون



جنبش سبز و سر و بدنی با دو خواسته ی نا همگون! آرمان های امام یا براندازی، مسئله این است؟!

از واقع گرایی تا خود فریبی تنها به اندازه ی یک دروغ فاصله است! ابتدا باید واقعیات را پذیرا بود تا با چالش های اساسی دست و پنجه نرم کرد. شاید ناخوشایند باشد اما باید پذیرفت که جنبش سبز به همت مدیریتی ضعیف در وضعیتی است که بی شک مطلوب هیچ یک از طرفدارانش نمی باشد، اما با این حال باز هم می توان امیدوار بود که با تغییری در نگرش ها بتوان از این نا به سامانی گریخت.
  تقریباً 2 سال پیش بود که تَرَکی کوچک بین خواسته های رهبران و بدنه ی جنبش خود نمایی کرد، آن زمان بحث بر سر دوران طلایی امام بود و مرگ بر اصل ولایت فقیه، در آن ایام وجود کاریزماتیک میرحسین موسوی باعث می شد که این چالش مهم خود نمایی نکند، اما حال پس از گذشت یک سال از حبس این عزیزانِ جنبش سبز ، این چالش به شکافی عمیق مبدل شده که آن را می توان در 25 بهمن به عینه دید. سران و به عنوانی تریبون داران جنبش سبز در حال حاضر تنها اهداف حذبیشان را پیش گرفته اند و فارغ از خواست سرمایه اصلی جنبش سبز یعنی بدنه جنبش ومردم به تصمیم گیری می پردازند. این نگرش آن ها تنها می تواند دو دلیل داشته باشد، یا آن ها از واقعیات دور افتاده اند، یا صداقت را در گوشه ای نهادند و با استفاده ی ابزاری از مردم موزیانه به فکر  دست یابی به امیال شخصی و گروهی شان هستند! سندی ساده برای این مدعا وجود دارد، تنها کافیست سایت های کلمه و جرس و امثالهم و یا شبکه رسا را با جامعه ای مجازی به مانند بالاترین و فیسبوک مقایسه کنید تا در یابید چه اختلاف فاحشی در نگرش ها و خواست ها موج می زند! نزدیک ترین مثال را به پیش می کشم، شورای هماهنگی بیانیه داد برای تمسک به حقوق از دست رفته و پافشاری بر قانون اساسی اما بدنه جنبش آن را این گونه ترجمه کرد: «دیکتاتور به پایان سلام کن»!!! با چنین شرایطی زیاد دور از ذهن نیست که به زودی چیزی جز نام جنبش سبز باقی نماند!        
میرحسین موسوی می گفت: «ما تابع خواست مردم هستیم»، آن ها روز به روز خود را با خواست مردم هماهنگ می کردند و آخرین بیانه شان در 25 بهمن سال گذشته نشان از این مهم داشت. خواست مردم از رای من کجاست فرا تر رفت و اصل نظام را نشانه گرفت و آن عزیزان با خطاب قرار دادن فراعنه زمان به نوعی نشان دادند که چه مهمی را طلب می کنند، اما عده ای که خود را از جانشینان آن ها می دانند،روشی دیگر را در پیش گرفته اند و نظرشان را بر دیگران ارجح تر می دانند، دقیقاً به مانند خامنه ای که می پندارد مصلحت نظام را بهتر از هر کس دیگری می داند و نظر او بر دیگران اولویت دارد!
در این وضعیت نا به سامان تنها یک راه نجات وجود دارد آن صداقت است، شورای هماهنگی و اصلاح طلبانی که خود را طلیعه دار جنبش می دانند بد نیست پرده ها را از چشمشان بردارند و کمی با خواست مردم پیش بروند، مردم برای اعتراض به دزدیده شدن رأی شان پا به میدان گذاشتند، اما تقریباً کسی شک ندارد که عاشورا 88 یا 25 بهمن 89 نشان دهنده ی تغییر خواست مردم بود، اما تریبون داران فعلی که خود را رهبر این جنبش مردمی می دانند (!) در 25 خرداد 88 به دام افتاده اند و نمی خواهند از آن پیش تر بیایند.
تا زمانی که خواست ها و اهدافی مشخص در کار نباشد، تا زمانی که برنامه ای مدون در پیش نباشد، تا زمانی که سیاست یک بام و دو هوا اتخاذ شود، بی تردید جنبش آزادی خواهی ایرانیان آن حمایت های طلایی مردمی را نخواهد دید و هر روز ریزش خواهد داشت و در نهایت سری باقی می ماند بدون بدنه که محکوم به مرگ خواهد بود! ما باید به یاد داشته باشیم که در قبال جنبشمان مسئولیم و نباید اجازه دهیم خواست های اقلیت، با استفاده از قدرت رسانه ای جای اکثریت را بگیرد، همه مسئولیم و باید برای بازگشت جنبشمان به مسیر اصلیش با یکدیگر تلاش و شاید مبارزه کنیم... 90/11/28 k1

                                                                                                              «به امید آزادی»

No comments:

Post a Comment